پرنسس های چادری

حجابم را دوست دارم چون خدایـــــــــــــم را دوست دارم . . .
 خانه تماس  پرنسس های چادری

آمار

  • امروز: 394
  • دیروز: 160
  • 7 روز قبل: 825
  • 1 ماه قبل: 2668
  • کل بازدیدها: 90491
  • در حیرتم...
    ارسال شده در 23 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    من واقعا تو کار این مردم موندما!


    یه وقتایی برای رسیدن به چیزی یا چیزهایی تلاش میکنند که میدونند اگه بهش

     

    نرسن بهتره


    ولی باز دست از تلاش بیخودشون برنمیدارن!!!


    خودم هم یکی از همین مردمم




    2 نظر »
    هزار...
    ارسال شده در 23 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    هزار پرسش و اما


    هزار چون و هزاران چرای بی زیرا


    هزار بود و نبود


    هزار شاید و باید


    هزار باد و مباد


    هزار کار نکرده


    هزار کاش و اگر


    هزار بار نبرده…هزار پوک و مگر…


    هزار بار همیشه


    هزار بار هنوز…..


    مگر تو ای همه هرگز


    مگر ت ای همه هیچ


    مگر تو نقطه پایان


    بر این هزار خط ناتمام بگذاری


    مگر تو ای دم آخر


    در این میانه تو


    سنگ تمام بگذاری.

    نظر دهید »
    اشرف مخلوقات
    ارسال شده در 23 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    ای انسان ،


    ای اشرف مخلوقات،


    بدان، خوب هستی،پاک هستی و عاری از گناه، درست!


    ولی حق نداری خوبی هایت را ریا کنی!


    دیگران، بد هستند،گناه کارند و خلافکار، باز هم تو حق نداری بدی هایشان را

     

    افشا کنی!


    آن هم بدی هایی که حتی به چشم خود ندیده ای!


    و فقط شنیده ای! یک کلاغ و چهل کلاغ!!!


    بفــــــــــــــــــــــــــــهم، پشت سر مردم ندیده و نشناخته ، حرف بزنی ،حتی

     

    راست ،غیبت است!!


    دروغ که بگویی تهمت!!


    ای انسان : خواهشمندم کمی،ذره ای،چشم سوزنی ،انسانیت!!


    .
    .
    .

    خسته ام،از مردم زمانه ام!


    نظر دهید »
    خدایا...
    ارسال شده در 23 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع


    شکرت..


    شکرت که حسین الان زنده هست وداره نفس میکشه….


    شکرت که دوباره هستی روبغل کرد….شکرت که دوباره خندید..


    شکرت که سرانجام این خودکشی زندگی بود…نه مرگ….نه رفتن…


    شکرت که شب تولدش شب مرگش نبود…


    شکرت که همه چیز به خوبی تموم شد…


    ازت میخوام کمکش کنی…کمکش کن تازندگی کنه… تانفس بکشه وپدری


    کنه…


    ممنونتم که به حرف دلمون گوش کردی…


    دوست دارم خدایا….خیلی دوست دارم…

    نظر دهید »
    ...
    ارسال شده در 23 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    زندگی می گذرد…


    غم شب…شادی صبح…اشک من…خنده ی تو…


    قصه ی غصه ی دلتنگی من….

     

    زندگی گذرخاطره هاست….


    زندگی بودونبودهمه ی دوستی هاست…


    حسرت تولددوبارهاست…


    زندگی گذرعمرمن است…


    ومرگ….


    گذرگهی ازمیان سردی وتنهایی هاست…

    نظر دهید »
    • 1
    • ...
    • 116
    • 117
    • 118
    • ...
    • 119
    • ...
    • 120
    • 121
    • 122
    • ...
    • 123
    • ...
    • 124
    • 125
    • 126
    • ...
    • 172

    آخرین مطالب

    • یا مهدی
    • یا صاحب الزمان ادرکنی
    • عید غدیر مبارک
    • سکانس دوم
    • شرح خطبه غدیر۱
    • شرح خطبه غدیر
    • آیه تطهیر
    • داستانک
    • به قلم استادم
    • انا لله و انا الیه الراجعون...