سکانس دوم
#سکانس_دوم
#غدیر
و سالت جبرییل ان یستعفی لی عن تبلیغ ذلک الیکم.
- میشود مرا معاف دارید؟
- چرا برادرم؟
-تو که میدانی…یکی هست به خونش تشنه,به زهرایش بی حرمت, به حسنش تیردرتابوت, به حسینش تیغ در حنجر…
-میدانم…
- یکی هست تا دستش را بالا برم طنابش را اماده میکند…نمیخواهندش…
- میدانم…
- مرامعاف دارید…
- میدانم و میداند. میشناسم و میشناسد حتی تعداد نفسهایشان هم میداند…روزی قطع خواهد شد نفسهایشان…با امدن آخرین ذخیره رسالتت کامل میشود…صبور باش برادرم…
به قلم استاد مزین