جانها، شورانگیز از یاد دلربای توست.
شقایق های شادی بشر، در شبستان شیدایی تو می كاود
و شایسته ترین بندگان خدا، شب ها و روزها، شرط تداوم حیات خویش را
در آویختن به شاخه طوبای محبت تو می دانند.
ای سفر کرده بیا سوی من و شاد بیا
هر زمانی که غمم در دلت افتاد بیا
عمر چون برگ خزان ست و اجل همچو نسیم
فرصتی نیست شتابی کن و چون باد بیا
جان شیرین منی تا ز لحد برخیزم
پایکوبان به سر تربت فرهاد بیا
کاش می شد که خدا اجازه ظهورت می داد
کاش می شد که در این دیار غربت و میان موج غمها
به سکوت سرد وسنگین رخصت خاتمه می داد
کاش می شد جمعه ما شاهد ابروی زیبای تو می شد
کاش می شد دیده نا قابل ما فرش گیسوی تو می شد
کاش می شد انتظار منتظر به پایان رسد
و هوا میزبان یاس ها ونسترن ها خاک پای مهدی زهرا شود
کاش می شد تو هم از انتظار خسته شوی و برای فرج دعا کنی