پرنسس های چادری

حجابم را دوست دارم چون خدایـــــــــــــم را دوست دارم . . .
 خانه تماس  پرنسس های چادری

آمار

  • امروز: 23
  • دیروز: 65
  • 7 روز قبل: 810
  • 1 ماه قبل: 2558
  • کل بازدیدها: 90331
  • ...:::... تو ...:::...
    ارسال شده در 16 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع


    ای کــــــــــــــــــــــاش

    «تــــــــــــو»

    بـــاران بــودی،

    گــاه و بــی گـــاه

    به مــــن

    ســر مــی زدی،

    مـــی آمــــدی

    و به دنـیـایــم

    رنــگ دیـگــر می زدی!




    افسران - ای کاش...

    نظر دهید »
    ::.. حبس ..::
    ارسال شده در 16 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

     

     

     

    پدرت چندسال حبس بود ..

    اما تو بخاطر گناهان من ..

    حبس ابد گشتی ..

    شرمندتم ..

    ببخش اقا ..

     

    نظر دهید »
    ..:: آیریلیخ ..::
    ارسال شده در 16 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

     

     

    آیـریلـیخ



    گتیریب آیریلیقون ای گوزلیم جانه منی


    گورخورام مجنونا تای ایلیه دیوانه منی


    نیه رحمون منه گلیمیر بوقدر اغلادیسان


    منده یوخ تاب وتوان سالما بیابانه منی


    گل داخی بسدی منیم تاب و توانیم یوخدی


    گلمسون اولم جوان ایلمه ناکام منی


    گل عزیزم سنه من دنیا دا تای تابامشام


    چوخ گوزل گورموشم اما سنه تای تابامشام


    گل عزیز دله زهرا عشقون بی تابیام


    گورمسم صورت ماهون من اقا بی چاره یم

    2 نظر »
    عصر یک جمعه دلگیر...
    ارسال شده در 16 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    عصر یک جمعه دلگیر

    دلم گفت بگویم بنویسم

    که چرا عشق به انسان نرسیده است

    چرا آب به گلدان نرسیده است

    چرا لحظه باران نرسیده است

    به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است

    به ایمان نرسیده است

    و هنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیده است

    بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد

    که هنوزم که هنوز است

    چرا یوسف گم گشته کنعان نرسیده است

    چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است

    دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد

    زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد

    زمین مرد خداوند گواه است

    دل چشم به راه است

    که در حصرت یک پلک نگاه است

    ولی حیف نصیبم فقط آه است

    تویی آئینه روی من بی چاره سیاه است

    و جا دارد از این شرم بمیرم که بمیرم

    1 نظر »
    خدايا خطا از من است...
    ارسال شده در 16 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    خطا از من است، می دانم. از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد”
    اما به دیگران هم دلسپرده ام.
    از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین”
    اما به دیگران هم تکیه کرده ام.
    اما رهایم نکن…
    بیش از همیشه دلتنگم…
    به اندازه ی تمام روزهای نبودنم…”

    نظر دهید »
    • 1
    • ...
    • 129
    • 130
    • 131
    • ...
    • 132
    • ...
    • 133
    • 134
    • 135
    • ...
    • 136
    • ...
    • 137
    • 138
    • 139
    • ...
    • 172

    آخرین مطالب

    • یا مهدی
    • یا صاحب الزمان ادرکنی
    • عید غدیر مبارک
    • سکانس دوم
    • شرح خطبه غدیر۱
    • شرح خطبه غدیر
    • آیه تطهیر
    • داستانک
    • به قلم استادم
    • انا لله و انا الیه الراجعون...