نیا باران
پشیمان می شوی از آمدن،
زمین جای قشنگی نیست ،
در ناودانها گیر خواهی کرد،
من از جنس زمینم ،
خوب می دانم
که اینجا جمعه بازار است
و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه می دادند
در اینجا قدر مردم را به جو اندازه می گیرند
در اینجا فال حافظ را به فال کولیان در به در اندازه می گیرند
نیــــــــــا باران زمین جای قشنگی نیست…
سخت است ولی مولا، خوب است نمی آیی
دلتنگ توام اما خوب است نمی آیی
یک کوفه فریب و غم،
یک شام پر از محنت
آیی تو شوی تنها، خوب است نمی آیی
یک نیمه ی شعبان را در فکر تو می مانند
از فکر روی فردا، خوب است نمی آیی
یک جمعه فقط ندبه، یک هفته فراموشی
بود تو شود رویا، خوب است نمی آیی
لاف غم عشق تو ذکر همه ی مردم
بنگر به دل آنها، خوب است نمی آیی
پیش نظر بعضی حاجت بدهی خوبی
اما نه برای ما، خوب است نمی آیی
یک شام سه شنبه را در کوی تو می آیند
اما دلشان اینجا، خوب است نمی آیی
سرداب تو مخروبه، قبر پدرت ویران
شهر تو پر از اعداء، خوب است نمی آیی
با این همه درد و غم، می سوزی و می سازی
ای منتقم زهرا، خوب است نمی آیی
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
مولا ، شمار درد دلم بی نهایت است .
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت .
ندیدمت که بگویم چقدر زیبایی
نیامدی که ببینم شبیه دریایی ،
ببین دوباره غروب است و جاده آماده
بنا به گفته مردم غروب می آیی !
شکوه آمدنت را ببخش به چشمانم
بیا الهه غربت سوار صحرایی .
برای بودن,
گاهی لازم است که نباشی!
شاید نبودنت, بودنت را به خاطر آورد…
اما دور نباش….
دوری همیشه دلتنگی نمی آورد….
فراموشی همان نزدیکیهاست !