موضوع: "بدون موضوع"
پدرت چندسال حبس بود ..
اما تو بخاطر گناهان من ..
حبس ابد گشتی ..
شرمندتم ..
ببخش اقا ..
آیـریلـیخ
گتیریب آیریلیقون ای گوزلیم جانه منی
گورخورام مجنونا تای ایلیه دیوانه منی
نیه رحمون منه گلیمیر بوقدر اغلادیسان
منده یوخ تاب وتوان سالما بیابانه منی
گل داخی بسدی منیم تاب و توانیم یوخدی
گلمسون اولم جوان ایلمه ناکام منی
گل عزیزم سنه من دنیا دا تای تابامشام
چوخ گوزل گورموشم اما سنه تای تابامشام
گل عزیز دله زهرا عشقون بی تابیام
گورمسم صورت ماهون من اقا بی چاره یم
عصر یک جمعه دلگیر
دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیده است
چرا آب به گلدان نرسیده است
چرا لحظه باران نرسیده است
به هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است
به ایمان نرسیده است
و هنوزم که هنوز است غم عشق به پایان نرسیده است
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد
که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گم گشته کنعان نرسیده است
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است
دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد
زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد
زمین مرد خداوند گواه است
دل چشم به راه است
که در حصرت یک پلک نگاه است
ولی حیف نصیبم فقط آه است
تویی آئینه روی من بی چاره سیاه است
و جا دارد از این شرم بمیرم که بمیرم
خطا از من است، می دانم. از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد”
اما به دیگران هم دلسپرده ام.
از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین”
اما به دیگران هم تکیه کرده ام.
اما رهایم نکن…
بیش از همیشه دلتنگم…
به اندازه ی تمام روزهای نبودنم…”