یک اربعین گذشته و زینب رسیده است
بالای تربتی که خودش آرمیده است
یا ایها الغریب سلام ای برادرم
ای یوسفی که گرگ پیرهنت را دریده است
ازشهر شامِ کینه، رسیده مسافرت
پس حق بده که چنین داغدیده است
احساس میکنم که مادرم اینجا نشسته است
در کربلا نسیم مدینه وزیده است
بر نیزه بودی و به سرم بود سایه ات
با این حساب کسی زینبت را ندیده است
این گل بنفشه های تن و چهره ی کبود
دارد گواه ، زینبتان داغدیده است
توطعم خیزران و سنگ ها و خواهرت
طعم فراق و غربت و غم را چشیده است
آبی به کف گرفته و رو سوی علقمه
با آه می رود سکینه و خجلت کشیده است
این دختر شماست که خواستند کنیزیش ….
لکنت گرفته است و صدایش بریده است
نیزه نشین شد حضرت سقا و اهلبیت
زخم زبان زهر کس و ناکس شنیده است
گفتی رقیه … گفت نمی آیم عمه جان!
در شام ماند و شهر جدید آفریده است
موضوع: "بدون موضوع"
خترک رو به من کرد و گفت : واقعا آقا ؟!
گفتم: ببخشید چی واقعا ؟!
گفت: واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد !
گفتم: بله
گفت: اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن، ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشید فقط سر پایین میندازید و رد میشید !
گفتم: آره راست میگی ، سر پایین انداختن کمه !
گفت: کمه ؟ ببخشید متوجه نمیشم ؟
گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س) باید زانو زد حقا که سر پایین انداختن کمه ..!
من شکایت دارم…
از آن ها که نمی فهمند چادر مشکی یادگار مادرم زهراست
از آن ها که به مسخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛
چـــــرا نمی فهمی؟
این تکه پارچه ی مشکی، از هر جنسی که باشد
حـــُرمــت دارد …!
دُرست است
اگر با موهای مِش کرده به هیئت بیایی
و یا جیغ ِ آرایشت از صدای ِ روضه خوان بلندتر باشد
برای حُسین فرقی ندارد.
کـَرَم ِ او همه ی ما را نمک گیر میکند.
اما به حُرمت ِ همین نان و نمک برای تو فرق داشته باشد…
فرق داشته باشد آنطور که به همه جاها میروی به هیئت نروی.
وقتی
سر کلاس ، چادرت را در می آوری
و میشوی مثل بقیه
پوزخند دیگران به تو
آزارم میدهد.
باور کن
نه پسران هم کلاسیت مَحرمند
نه آن استاد 60 ساله.
نامحرم ، نامحرم است.
چه در خیابان،چه در کلاس درس و چه در …