پپ
از جمله القاب امام زمان علیه السلام، «یوسف زهرا» است. شباهتهایی بین حضرت یوسف و امام زمان علیهما السلام وجود دارد که حاکی از حال و برنامه های امام و شیعیان و محبان آن بزرگوار است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: حضرت مهدی علیه السلام مانند حضرت یوسف است. وقتی برادرانش بر او داخل شدند، حضرت یوسف برادران را شناخت ولی برادران او را نشناختند. امام زمان علیه السلام نیز در بازارهای شما راه می رود، معامله می کند، با شما صحبت می کند، روی فرش شما راه می رود، شما را می شناسد ولی شما او را نمی شناسید.
«وقتی برادران یوسف وارد مصر شدند حضرت یوسف علیه السلام آنها را پذیرفت. هنگام برگشتن برادران فرمود؛ اگر آمدید، بنیامین را بیاورید تا به شما گندم بیشتری بدهم والا گندم نمی دهم. برادران که بنیامین را آوردند حضرت یوسف دستور داد پیمانه گندم را در بار وی بگذارند و سپس بنیامین را به اتهام سرقت نگه داشتند. خودش را به بنیامین معرفی نموده و او را در آغوش کشید». این خلاصه ای از داستان یوسف و برادرانش بود و اما چند نکته مهم:
1-یوسف برادرانش را شناخت ولی برادران او را نشناختند. حضرت مهدی علیه السلام نیز همه ما را می شناسد و در بازارهای ما رفت وآمد می نماید، صحبت می کند ولی ما او را نمی شناسیم. در روایت نقل شده: وقتی آن حضرت ظهور نماید، تمام مردم او را می شناسند چون قبلا ایشان را دیده اند.
فردی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط، ختمی گرفت تا امام زمان علیه السلام را ببیند. بعد از چهل روز مولا را ندید. به استادش شیخ رجبعلی گفت که امام علیه السلام را ندیدم. استاد گفت: آن شب که در مسجد بودی و نماز می گزاردی فردی کنار شما نشسته بود که به شما فرمود: انگشتر در دست چپ کراهت دارد، و شما گفتید: «و کل مکروه جائز». آن شخص امام زمان علیه السلام بود.
2- یوسف همه را پذیرفت. با آنکه برادران یوسف تصمیم به قتل او گرفتند و نهایتا او را در چاه افکنده، پیراهنش را درآوردند، او را به بهایی اندک فروختند و چندیدن سال بین یوسف و پدرش جدایی افکندند ولی حضرت یوسف آنها را پذیرفت و به آنان گندم داد.
امام زمان ارواحناالفداه نیز تمام افراد را می پذیرد. هرگونه که باشند می توانند وارد خانه امام زمان علیه السلام شوند. این فرهنگ اهل بیت علیهم السلام است که هرکس با هر صفت و گناهی درب خانه آنان را بزند، جوابش را می دهند. فردی محضر امام محمدباقر علیه السلام مشرف شد. گفت: یابن رسول الله کسی از من طلبکار است و انسان ظالمی است و مرا اذیت میکند. امام محمدباقر علیه السلام بدهی اش را پرداخت نمود. آن فرد گفت: یابن رسول الله اگر دوباره احتیاج داشتم می توانم به شما مراجعه کنم؟ امام فرمودند: به حقی که من گردن تو دارم هر وقت احتیاج داشتی در خانه ما بیا. امام رضا علیه السلام در حدیثی به امام جواد علیه السلام سفارش نمود: خودت را در اختیار مردم قرار بده. از دربی خارج شو که فقرا صف ایستاده اند و به آنان کمک کن.
3- حضرت یوسف فرمود: محبوب من بنیامین را بیاورید. هروقت نزد امام زمان علیه السلام می رویم، محبوب امام زمان علیه السلام را ببریم. امام زمان علیه السلام از ما عمل، صداقت، تقوا- انصاف- تلاش و… می خواهد. استادی قلم تراش را گم کرد. هرچه گشت آن را نیافت. روزی شاگردش به او گفت: قلم تراش شما فلان جاست. استاد فهمید که شاگردش با امام زمان علیه السلام در ارتباط است. به شاگردش گفت: امام زمان علیه السلام را دیدی بگو: من دوست دارم ایشان را ببینم. بعد از چند روز از شاگرد پرسید آیا درخواست ما را به امام زمان علیه السلام گفتی؟ شاگرد گفت: آری و امام زمان علیه السلام فرمودند: به استادت بگو، اعمالش را اصلاح کند من خودم به دیدنش خواهم آمد.
امام زمان علیه السلام باب الله است. و امام حسین علیه السلام باب امام زمان علیه السلام است. هروقت می خواهیم در خانه امام زمان علیه السلام برویم با توسل به امام حسین علیه السلام راحت تر است.
4- یوسف تهدید کرد اگر بنیامین را نیاورید به شما گندم نمی دهم. مواظب باشیم، اگر در جستجوی محبوب مولا امام زمان علیه السلام نباشیم از درگاه آن مولا دور شده و الطاف خاصه آن حضرت به ما نخواهد رسید.
5-برادران یوسف عافیت جو بودند. برادران یوسف او را در چاه انداختند، چون برایشان سود نداشت. خدا نکند روزی شیعیان امام زمان علیه السلام عافیت جو باشند نه عافیت سوز و امام زمان علیه السلام را برای منافع مادی بخواهند.
کسانی ضرر می کنند که انتظار امام زمان را دارند ولی برای منافع مادی خود. که امام علیه السلام ظهور کرده و مشکلات مالی و زندگی مردم را حل کرده و با خیال راحت زندگی کنند.
6- یوسف بنیامین را در آغوش گرفت و خود را معرفی نمود. حضرت یوسف، فقط بنیامین را در آغوش گرفت و خودش را به او معرفی نمود. بر همه است سعی کنند کاری کنند که در آغوش امام زمان علیه السلام قرار گیرند. امام زمان علیه السلام فرمودند: من دوست دارم به خانه شیعیان بروم، روی فرششان، کنار سفره شان بنشینم، با آنان غذا بخورم ولی افسوس که گناهانشان نمی گذارد.
گفتم شبی به مهدی اذن نگاه خواهم گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم
7- یوسف برای رسیدن بنیامین به او، پیمانه را در بارش گذاشت و به او اتهام زد… کسی که عاشق امام زمان علیه السلام است همیشه باید منتظر امتحانات سخت باشد.
هرکه در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند
قدم زدن در وادی انتظار و محبت امام زمان علیه السلام دلی همچون عباس، شجاعت و شهامتی همچون عباس و حمزه و جعفر طیار، عشق به شهادتی همچون قاسم وعلی اکبر و… می خواهد.
میرحامدحسین به عشق ولایت آنقدر نوشت که استخوان دو انگشت دستش پودر شد. تمرین کرد و با دست چپ می نوشت. و حاصل کارش 40 جلد کتاب عبقات الانوار شد.
علامه امینی به عشق امیرالمؤمنین علیه السلام برای جمع آوری حدیث چه مسافرتهایی نمود و کتاب الغدیر را نوشت. ایشان می فرمایند: هروقت الغدیر را می نوشتم حضرت علی علیه السلام در کنارم نشسته بودند و الغدیر را دیکته کرده و من می نوشتم.
علامه حلی کتابی را که استاد سنی اش بر علیه شیعه نوشته بود گرفت تا یک شبه تمام آن را رونویسی کند. ولی شب خوابش برد. صبح که بلند شد تأسف خورد که چرا کتاب را تمام نکرده. وقتی کتاب را برداشت دید کتاب نوشته شده و در آخر این جمله است: «حرره صاحب الزمان».
8- بنیامین شویم نه براردان یوسف. هدف انسان باید این باشد که بنیامین شود که هم در آغوش امام قرار گرفته و هم امام زمان علیه السلام هرجا نشست در گوشش زمزمه کند: «أنا بقیه الله».