پرنسس های چادری

حجابم را دوست دارم چون خدایـــــــــــــم را دوست دارم . . .
 خانه تماس  پرنسس های چادری

آمار

  • امروز: 22
  • دیروز: 160
  • 7 روز قبل: 825
  • 1 ماه قبل: 2668
  • کل بازدیدها: 90491
  • شاگرد و پیر مغان
    ارسال شده در 16 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    شاگرد:

    استاد، چکار کنم که خواب امام زمان رو ببینم؟

    پیر مغان :

    شب یک غذای شور بخور. آب نخور و بخواب. شاگرد دستور پیر رو اجرا کرد و برگشت.


    شاگرد:

    استاد دائم خواب آب میدیدم! خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب مینوشم. کنار لوله آبی در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانه‌ای مشغول…. گفت اینا رو خواب دیدم!


    پیر مغان فرمود:

    تشنه آب بودی خواب آب دیدی؛ تشنه امام زمان بشو تا خواب امام زمان ببینی

    نظر دهید »
    عصر دلگیر متن ادبی ودل نوشته ای برای امام زمان (عج)
    ارسال شده در 16 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    عصر دلگیر

    عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار هر بیدل آشفته کند حس، تو کجایی گل نرگس؟
    به خدا آه نفس‌های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم،
    زده آتش به دل عالم و آدم، مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم، که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت.
    نکند باز شده ماه محرم که چنین می‌زند آتش به دل فاطمه آهت،
    به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه!
    بیا، صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی، آجرک‌الله!
    به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی؛
    تو کجایی؟ تو کجایی؟
    به خدا با خبرم می‌گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی،

    قَسَمت می‌دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی

    نظر دهید »
    نامه ایی به امام زمان (عج)
    ارسال شده در 16 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    ای خورشید آفرینش!
    سال‌هاست که سرود آمدنت را در ترنم باران و فریاد آبشاران و نمای چشمه‌ساران می‌شنویم
    و به امید دیدنت یأس را بر کوه‌ها سر می‌بریم. سالهاست که از شهر ویران افکار‌مان
    بر قله‌های رهایی گام می‌نهیم تا لحظه‌ای نسیم بهاریت را احساس کنیم. ………

    نظر دهید »
    از پشت ابرهاى غیبت
    ارسال شده در 16 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    از بركت وجود حجت و نماینده الهى، مردم روزى مى ‏برند و به خاطر هستى او آسمان و زمین برپاست.

    تاریخ انتظار و شكیبایى ما به آن ظلمى كه در عاشورا بر ما رفته است ‏برمى‏ گردد. به آن تیرها كه از كمان قساوت برخاست و بر گلوى مظلومیت نشست، به آن سم اسب هاى كفر كه بدن هاى پاك را مشبك كرد. به آن جنایتى كه دست و پاى مردانگى را برید. از آن زمان تاكنون ما به آب حیات انتظار زنده ‏ایم. انتظار ظهور منتقم خون حسین علیه‏السلام، و همه مظلومان پهنه خاك.
    نظر دهید »
    جمعه...
    ارسال شده در 16 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع


    جمعه….

    سلام بر مولایم…

    سلامی از سویدای دل یک انسان عاشق…

    امیدوارم حالت در غیبت خوب باشد…

    مولی من


    سید مهدی …

    سلام مرا پذیرا باش من آمده ام تا برایت بنویسم ولی نمی دانم چه بنویسم…

    امروز جمعه است روز تو…

    ولی من این روز را تا لنگه ظهر خوابیدم…

    به فکر تو نبودم دعای ندبه تو را نخواندم مولای من مرا ببخش…

    روز جمعه روز آرزوهاست…

    روز عاشقان و منتظران است…

    مولای من می دان که ظهور تو نزدیک است زود بیا …

    که منتظرانت دیگر طاقت دوری تو را ندارند…..
    نظر دهید »
    • 1
    • ...
    • 130
    • 131
    • 132
    • ...
    • 133
    • ...
    • 134
    • 135
    • 136
    • ...
    • 137
    • ...
    • 138
    • 139
    • 140
    • ...
    • 172

    آخرین مطالب

    • یا مهدی
    • یا صاحب الزمان ادرکنی
    • عید غدیر مبارک
    • سکانس دوم
    • شرح خطبه غدیر۱
    • شرح خطبه غدیر
    • آیه تطهیر
    • داستانک
    • به قلم استادم
    • انا لله و انا الیه الراجعون...