پرنسس های چادری

حجابم را دوست دارم چون خدایـــــــــــــم را دوست دارم . . .
 خانه تماس  پرنسس های چادری

آمار

  • امروز: 138
  • دیروز: 65
  • 7 روز قبل: 810
  • 1 ماه قبل: 2558
  • کل بازدیدها: 90331
  • دختر سرزمین من
    ارسال شده در 4 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    دختر سرزمین من!

    احساس می کنم این روزها معنای زیبایی را گم کرده ای

    باور کن زیبایی در چشمهای رنگ روشن و لبهای برجسته کرده سرخ نیست

    باور کن هر چه قدر هم دماغت را کوچک و

    سر بالایش کنی زیبا نخواهی شد…معیارهای زیبایی ات را تغییر بده

    زیبایی ظاهری هر فرد،همانیست که خداوند در وجودش
    قرار داده…

    دختر سرزمین من

    این زیبایی ظاهر زمانی به چشم خواهد آمد که تو قلب پاکی داشته باشی

    آنوقت همه تو را زیبا خواهند دید!!

     

    نظر دهید »
    اللهم عجل لولیک الفرج
    ارسال شده در 4 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    نظر دهید »
    خواهرم
    ارسال شده در 4 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    خواهرم روی صحبتم با شماست از طرف یک خواهری …

    در شهری که هرچه رژت قرمز تر

    موهایت خوشرنگتر

    ساپورتت تنگ تر

    مانتو ات کوتاهتر

    =

    با شخصیت تر و محترم تر !!!

    ترجیح میدهم چادر سر کنم .

    می دانم

    چادری هایی را میشناسی که حرمت آن را نگه نمیدارند .

    باور کن این قانع کننده نیست برای چادر نداشتن تو .

    تو حرمت حجاب زهرا ( س ) را نگه دار …

    وبه همه ثابت کن :

    چادری های زهرایی بیشترند …

    اگر حجابت را یک پیام بدانی و یا یک اسلحه .

    در محیط کفر هم بروی از خودت دورش نمیکنی .

    اما اگر ندانی چرا حجاب داری !!

    و یا چادی می پوشی  هر از گاهی در مقابل جوانی که می ایستی

    سعی میکنی در برابر باد باشی تا کمکی باشد برای کنار رفتن چادرت …

    همان چادری که ندانستی چرا پوشیدی .

    بله خواهرم حجاب تو میتواند

    یک عادت باشد

    یک تظاهر باشد

    و یا یک اجبار باشد …

    اما بیا کاری کن که حجاب تو

    یک انتخاب عاقلانه و حافظ پاکی و عصمت تو باشد

    حجابل نمایی از بندگیت باشد …

    گاهی نفس کشیدن سخت می شود …

    نظر دهید »
    خدایا...
    ارسال شده در 3 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    خدایا…

    تا وقتي كه مجهولي ، همه چيز خوبه !

    همه چيز !
    تو ! خانومي …. خانوم خانوما !
    عزيز ِ دلي !
    گُلي !
    زيبايي … نجيبي …
    حيات از جنس دختراي ديگه نيست !!
    افكارت خيلي والاست …
    تو ، با همه فرق داري ! با همه ي دختراي ديگه ! تو متفاوتـــــــــي !!
    اصلا خدارو شاکره به خاطره لحظه ای با تو بودن …
    خيلي خوبي …. خيلي !
    .
    و تو دل مي بندي !
    به همين
    سادگــــــــــــــي …
    .
    اما !
    همچين كه دل بستي ….
    همچين كه آشكار شدي !
    همه چيز تغيير مي كنه ،
    همه چيز رنگ عوض مي كنه !
    هم تو !
    هم اون !!!!!!
    تو واسش رنگ عوض مي كني ….
    بهش اجازه میدی بهت بگه دوستت دارم
    اجازه میدی بیاد تو حریم ناب دخترونت …
    اجازه میدی نگرانت بشه …
    یاد میگیری باید نگرانش بشی …
    ولی …
    اون ديگه گرفتاره …. خيلي گرفتار …
    و تو !
    تو ديگه خانوم خانوما نيستي !
    نجيب نيستي …
    با وقار نيستي !!!!!!
    تو هم مي شي لنگه ي همه ي دخترا !
    شناختت سخت مي شه !
    تو با هم نوعات هيچ تفاوتي نداري !
    مي شي يه آهن پرست …
    مي شي يه پول پرست !
    مي شي يه دستمال ِ كاغذي ….
    به همین سادگی…
    حتي ساده تر از دل بستنت !
    و تو حيران مي موني !
    توي يه بُهت تموم نشدني !!!!
    با خودت مي گي :
    آخه بي انصاف ! قلبم چي مي شه ؟!
    طپش هاي نامنظم ِ قلبــــــــــ♥ـــــــــــم ؟؟!!!
    من به تو دل باختم !!
    من !
    واست يه همدم بودم ….
    تو غصه هات ، غم هات ؛ پا به پات اومدم ….

    نـ ـ ـ ـ ـفـ ـ ــسـ ـ ـ ـ مـ ـ ـ به نفست بسته شد!
    داري با نـ ـ ـ ـ ـفـ ـ ــسـ ـ ـ ـ مـ ـ ـ چه مي كني ؟!!
    بي انصاف ….
    .
    اينجا ، اين لحظه ، ديگه هيچ چيز خوب نيست !
    هــــيــــچ چــــيـــــز !!!!
    مي خواي داد بزني ،
    فرياد بزني …
    نـ ـ ـ ـ ـفـ ـ ــسـ ـ ـ ـتـ ـ ـ ـ ـ به شماره ميفته !
    نـ ـ ـ ـ ـفـ ـ ــسـ ـ ـ كم مياري ! خيلي كم !
    كلافه اي ….
    دل آشوب …
    تو موندي با يه دل ِ شِــ ــ ــکـــ ـــ ـســ ـــ ــتـ ـــ ــهـ ـ ـ ــ
    اما !
    تو میمونی و یه عالمه حرف که نمیدونی راست بود یا دروغ …
    دیگه به خودتم شک میکنی …
    اصلا انگار از یه خواب قشنگ با یه سطل اب سرد از خواب میپری …
    نمیدونی دوروبرت چه خبره …
    داغون تر از همیشه ای …
    اونجاست که دیگه همه مردا تو نظرت نامرد میشن …
    اونجاست که دیگه یا دلت میخاد نامرد بشی ….
    یا دلت میخاد تنهای تنهای تنها توی مسیره زندگی ات نفس بکشی …

    اما

    فراموش نكن كه خدا هست … !!
    خدا هست كه مرحم قلبِ شِــ ــ ــکـــ ـــ ـســ ـــ ــتـ ـــ ــتــــ ــ ــ باشه !
    اينا شعار نيست !
    عين ِ واقعيته !
    واقعيت هميشه تلخ و گزنده نيست !
    چه حقيقتي بالاتر از خدا و عظمتش ؟؟!!
    چه تكيه گاهي برتر از خدا ؟
    بهش تكيه كن ! حتي وقتي ازش شرمساري !
    .
    هر كسي لياقت ِ ♥ قلب♥ پاكت رو نداره !
    به هر كسي اجازه ي سكونت تو قلبت رو نده !
    كلامت حُرمت داره !
    نگاهتــــ
    آغوشــتـــــ
    اينا حرمت دارن !
    بذار قلبت واسه مردي باشه كه عاشقته !
    عـــــاشق !
    عاشقي رو با كسي معنا كني كه لياقت داشته باشه !
    هست …
    نگو همچین مردی نیست و …
    همون طور که تو خوبی … مرد خوب هم هست …
    ولی خودمونیم خیلی کم …
    ولی خدارو دست کم نگیر …
    دستت رو بده به اون …
    مطمئن باش خدا همیشه و همه جا هست …
    .

    ما باید یاد بگیریم به کسی بگیم یاعلی …

    که علی رو شناخته باشه …

    .
    یادت نره

    تو راه بندگی طی کن …

    اون خدایی خوب میداند!!!!

    همه کسانی که مرا ساده انگاشتند وحتی قدمی برنداشتند که من ده قدم بردارم نمی بخشم،کسانی که همه چیز را به مادیات ودل مشغولی فروختند نمی بخشم ،وواگذارشان کردم به خدا!

    نظر دهید »
    حجاب محدودیت نیست، مصونیت است..
    ارسال شده در 3 دی 1393 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع


    هیچ باغبانی راسرزنش نمی کنند که چرا دورباغ خود حصاروپرچین کشیده است،چون باغ بی دیوار،از آسیب مصون نیست ومیوه ومحصولی برای باغبان نمی ماند.

    هیچکس هم بانام وبهانه «آزادی»،بهانه ا ی دیوار خانه ی خود را برنمی دارد وشبها در حیاتش را باز نمی گذاردچون خطر رخنه دزد جدی است.
    مثال خیلی ساده ای که برای خودم پیش آمده (و مطمئنم کم نیستند از این دست مثال ها) : منی که چادر بر سر می کنم، وقتی دوربین به دست می گیرم و می روم سراغ عکاسی از عکس گرفتنِ خیلی مکان ها محروم می شوم. از خیلی سوژه های خوب بالاجبار منصرف می شوم. چون امکان پذیر نیست. دروغ است اگر کسی بگوید با حجاب می توان همان کارهایی را انجام داد که بی حجاب.

    اما همین محدودیت هاست که مصونیت من را تامین می کند. مگر هر محدودیتی بد است؟ مگر بناست ما در هرکاری آزاد باشیم و تا هرجا می خواهیم پیش برویم؟

    اتفاقا چه خوب که خداوند با مکلف کردن چون منی به حجاب، حدود و مرزها را برایم مشخص کرده، خود به خود معلوم شده من کدام مکان ها می توانم بروم و کدام ها نه. چه فعالیت هایی را مجازم انجام دهم یا برعکس. چه خوب که خدا به وسیله ی محدودیات تکلیف من را واضح و شفاف تعیین کرده و مصلحت مرا در همین قید و بند ها در نظر گرفته است..

    1 نظر »
    • 1
    • ...
    • 158
    • 159
    • 160
    • ...
    • 161
    • ...
    • 162
    • 163
    • 164
    • ...
    • 165
    • ...
    • 166
    • 167
    • 168
    • ...
    • 172

    آخرین مطالب

    • یا مهدی
    • یا صاحب الزمان ادرکنی
    • عید غدیر مبارک
    • سکانس دوم
    • شرح خطبه غدیر۱
    • شرح خطبه غدیر
    • آیه تطهیر
    • داستانک
    • به قلم استادم
    • انا لله و انا الیه الراجعون...