هیچ باغبانی راسرزنش نمی کنند که چرا دورباغ خود حصاروپرچین کشیده است،چون باغ بی دیوار،از آسیب مصون نیست ومیوه ومحصولی برای باغبان نمی ماند.
هیچکس هم بانام وبهانه «آزادی»،بهانه ا ی دیوار خانه ی خود را برنمی دارد وشبها در حیاتش را باز نمی گذاردچون خطر رخنه دزد جدی است.
مثال خیلی ساده ای که برای خودم پیش آمده (و مطمئنم کم نیستند از این دست مثال ها) : منی که چادر بر سر می کنم، وقتی دوربین به دست می گیرم و می روم سراغ عکاسی از عکس گرفتنِ خیلی مکان ها محروم می شوم. از خیلی سوژه های خوب بالاجبار منصرف می شوم. چون امکان پذیر نیست. دروغ است اگر کسی بگوید با حجاب می توان همان کارهایی را انجام داد که بی حجاب.
اما همین محدودیت هاست که مصونیت من را تامین می کند. مگر هر محدودیتی بد است؟ مگر بناست ما در هرکاری آزاد باشیم و تا هرجا می خواهیم پیش برویم؟
اتفاقا چه خوب که خداوند با مکلف کردن چون منی به حجاب، حدود و مرزها را برایم مشخص کرده، خود به خود معلوم شده من کدام مکان ها می توانم بروم و کدام ها نه. چه فعالیت هایی را مجازم انجام دهم یا برعکس. چه خوب که خدا به وسیله ی محدودیات تکلیف من را واضح و شفاف تعیین کرده و مصلحت مرا در همین قید و بند ها در نظر گرفته است..
حجاب محدودیت نیست، مصونیت است..
سلام
کتاب چادر بچه ها را با شعرتشویق به استفاده از چادر می کنه
موفق باشید
الحاقیات: