پرنسس های چادری

حجابم را دوست دارم چون خدایـــــــــــــم را دوست دارم . . .
 خانه تماس  پرنسس های چادری

آمار

  • امروز: 15
  • دیروز: 65
  • 7 روز قبل: 810
  • 1 ماه قبل: 2558
  • کل بازدیدها: 90331
  • هدیه اختصاصی به حضرت زهرا (علیهاالسلام)
    ارسال شده در 21 اسفند 1394 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع


    هدیه اختصاصی به حضرت زهرا,حضرت زهرا,زندگینامه حضرت زهرا

    «سبحان الله‏» تعظیم مقام بلند و با عظمت‏ خدا و منزه دانستن او از آنچه كه مشركان مى‏پندارند، است و زمانى كه بنده این كلمه را مى‏گوید، همه فرشتگان بر او درود مى‏فرستند


    یکی از اعمالی که بعد از نماز به انجام آن بسیار سفارش ده است ذکر تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها می باشد.
     
    معنای تسبیحات چیست؟ و ارتباط این سه منبع نور چه می ‏تواند باشد؟
    شاید بتوان گفت که این 100 واژه‏ی نورانی و تکرار کلمات، تصویری از یک سیر روحانی باشد، یک حرکت آسمانی. 
     
    الله اكبر، اولین ذكر تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام
     در تسبیح فاطمى علیهاالسلام، انسان با گفتن «الله اكبر» به نهایت عجز خود اعتراف مى‏كند و به ناتوانیش به درگاه الهى بارها اقرار مى‏كند.


    جمیع بن عمیر گوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودم، حضرت از من پرسید: جمله «الله اكبر» یعنى چه؟ گفتم: یعنى خدا از همه چیز بزرگتر است، حضرت فرمود: مطابق این معنى، خدا را چیزى تصور كرده و سپس مقایسه با سایر اشیاء كرده‏اى و او را بزرگتر از آن چیزها تصور نموده‏اى. عرض كردم: پس معنى الله اكبر چیست؟ حضرت پاسخ داد: معنایش این است كه؛ «الله اكبر من ان یوصف؛ خداوند بزرگتر از آن است كه توصیف گردد.» (شرح چهل حدیث (اربعین حدیث) امام خمینى، ص 417) 
     
    الحمدلله دومین ذكر تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام
     پس از آن كه انسان به عجز و ناتوانى خویش در شناخت ‏خالق اعتراف كرد، با گفتن الحمدلله كه از افضل اذكار تسبیح است، وارد مرحله بعدى مى‏شود.


    امام صادق علیه السلام به فضیلت تسبیح بعد از نمازهاى واجب چنین اشاره كرد: «هر كس بعد از نماز واجب تسبیح فاطمه زهرا علیهاالسلام را به جا آورد، قبل از این كه پاى راست را از بالاى پاى چپ بردارد، جمیع گناهانش آمرزیده مى‏شود.»


    حضرت امام خمینى؛ در باب حمد مى‏فرماید: «حمد خدا مساوی شكر است؛ چنانچه در روایات كثیره وارد است كه، كسى كه بگوید: الحمدلله، شكر خدا را ادا كرده؛ چنانچه [امام صادق علیه السلام] فرمود: شكر هر نعمتى، و اگر چه بزرگ باشد این است كه حمد خداى عزّ و جلّ كنى.»
    و … [امام صادق علیه السلام] فرمود: … كمال شكر گفتن فرد این است؛ الحمدلله رب العالمین . … و در حدیثى حماد بن عثمان گفت: بیرون آمد حضرت صادق علیه السلام، از مسجد و حال آن كه گم شده بود مركوب آن حضرت. فرمود: «اگر خداوند آن را به من برگرداند، خدا را شكر مى‏كنم؛ شکری که حق اوست.» گفت درنگى نكرد تا آن كه آن مركوب آورده شد. پس فرمود: «الحمدلله‏». قائلى عرض كرد: «فدایت ‏شوم، آیا شما نگفتید كه شكر خدا مى‏كنم، شکری که حق اوست؟»

    چنین تسبیح مهمّی آداب خاصّی را نیز می‌طلبد: 1. این ذکر را در کمال آرامش و تأمین روحی انجام دهید؛ 2. بدون تسبیح از کنار سجّاده برنخیزید؛ 3. این ذکر را با سرعت انجام ندهید؛ 4. قبل از اینکه پاهایتان را حرکت بدهید و از حالت نمازگزار خارج شوید، این ذکر را انجام بدهید
     
    فرمود: «آیا نشنیدى كه من گفتم: الحمدلله.»


    از این روایت معلوم مى‏شود كه افضل حمد خداوند، شكر لسانى است. (اسرار و آثار تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام، ص ‏48 به نقل از معانى الاخبار) 
     
    سبحان الله‏ سومین ذكر تسبیحات حضرت زهرا علیهاالسلام
     شخصى از حضرت على علیه السلام پرسید: معنى سبحان الله چیست؟ حضرت فرمود: «سبحان الله‏» تعظیم مقام بلند و با عظمت‏ خدا و منزه دانستن او از آنچه كه مشركان مى‏پندارند، است و زمانى كه بنده این كلمه را مى‏گوید، همه فرشتگان بر او درود مى‏فرستند.» (شرح چهل حدیث، امام خمینى، ص ‏349)

    چرا در تسبیح حضرت فاطمه ما باید 34 بار الله اکبر و 33 بار الحمدالله و 33 بار سبحان الله بگوییم؟
     طبق روایات قطعی (ر.ک کافی ج 3 ص 343) تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها،‌ بسیار بسیار سفارش شده است، و شکل کار همان است که شما اشاره کردید، این نوع تسبیح را پیامبر گرامی اسلام به دختر گرامیشان تعلیم داده است و اگر بهتر از آن بود همان را تعلیم می فرمودند.


    امام باقر علیه السلام فرمودند هیچ عبادتی بالاتر از تحمید (حمد گفتن) طبق تسبیح فاطمه زهرا نیست، و اگر از این بهتر وجود داشت پیامر آن را به فاطمه واگذار می فرمود.(همان)


    دلیل آن نیز دستور دینی است که از پیامبر و ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین به ما رسیده استٰ، بنابراین همانطور که در سائر دستورات دینی مثل تعداد رکعات نماز و ایام روزه و غیره توجه به عدد مهم است اینجا نیز خاصیتی در آن نهفته که باید به همان طریق صورت پذیرد.

    «سبحان الله‏» تعظیم مقام بلند و با عظمت‏ خدا و منزه دانستن او از آنچه كه مشركان مى‏پندارند، است و زمانى كه بنده این كلمه را مى‏گوید، همه فرشتگان بر او درود مى‏فرستند»

    دو هدیه اختصاصی پیامبر خدا به حضرت زهرا (علیهاالسلام)
     پیامبر گرامی اسلام (صلی الله و علیه وآله) دو هدیه گران‌بها به دختر خود، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دادند، یکی هدیه مُلکی “فدک ” بود که آن را باب الکریم وضع کردند و دیگری هدیه ملکوتی “تسبیحات حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ” است.

    در اهمیّت این ذکر همین بس که حضرت امام صادق (علیه السلام) درباره آن فرموده‌اند: “اگر هدیه و نحله‌ای بالاتر از آن تسبیح بود، پیامبر اسلام آن را به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) تعلیم می‌دادند. “

    این تسبیح و تعلیم جزو بهترین و برترین تعلیم‌های ملکوتی است که به صورت خاصّی به آن حضرت تعلیم داده شده تا دیگران هم از آن استفاده کنند. این یک تعلیم عمومی نبود، بلکه یک نحله و عطایی است که پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) دادند، آنگاه به برکت آن معلّم، پیامبر (صلی الله و علیه وآله) و این متعلّمه، حضرت زهرا(سلام الله علیها)، دیگران هم از منابع معنوی آن بهره می‌برند. از سوی دیگر حضرت زهرا (سلام الله علیها)، هم منافع هدیه ملکی (فدک) را در اختیار محرومان و مستضعفان قرار دادند. 
     
    آداب تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها


     چنین تسبیح مهمّی آداب خاصّی را نیز می‌طلبد:
    1. این ذکر را در کمال آرامش و تأمین روحی انجام دهید؛

    2. بدون تسبیح از کنار سجّاده برنخیزید؛

    3. این ذکر را با سرعت انجام ندهید؛

    4. قبل از اینکه پاهایتان را حرکت بدهید و از حالت نمازگزار خارج شوید، این ذکر را انجام بدهید.

     

    منبع:tebyan.net

    نظر دهید »
    احادیثی گهربار درباره اسراف
    ارسال شده در 21 اسفند 1394 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع


    احادیثی گهربار درباره اسرف
    1- اسراف چيست؟
    قال الصادق عليه السلام:
    انما الاسراف فيما اتلف المال و اضر بالبدن.
    قيل: فما الاقتار؟ قال:
    اكل الخبز و الملح و انت تقدر على غيره.

     

    امام صادق عليه السلام فرمود:
    اسراف آنست كه انسان مالش را از بين ببرد و به بدنش صدمه بزند «مثل سيگار كشيدن » عرض شد پس اقتار چيست؟
    فرمود: اينست كه غذايت نان و نمك باشد در صورتيكه قدرت دارى غذاى مناسبترى بخورى.
    مجموعة الاخبار، باب 171، حديث 1

     

    ————————————

    2- زيادى آب خوردن را نبايد دور ريخت
    قال الصادق عليه السلام:
    من شرب من ماء الفرات و القى بقية الكوز خارج الماء فقد اسرف.


    امام صادق عليه السلام فرمود:
    كسى كه آبى را از نهر فرات «گوارا» براى خوردن بردارد و بعد از نوشيدن، زيادى آنرا بيرون بريزد اسراف كرده است.
    مجموعة الاخبار، باب 171، حديث 3

     

    ————————————

    3- پائين ترين مرتبه اسراف
    عن ابى عبدالله عليه السلام قال:

    ادنى الاسراف هراقة فضل الاناء و ابتذال ثوب الصون و القاء النوى.


    امام صادق عليه السلام فرمود:
    پائين ترين مرتبه اسراف عبارتست از:
    1- دور ريختن آبى كه از آشاميدن اضافه آمده است.
    2- اينكه لباس كار و لباس بيرونى، يكى باشد.
    3- بدور انداختن هسته خرما پس از خوردن خرما «چون از هسته خرما ماده غذائى براى شتران تهيه مى شد»وسائل الشيعه، ح 3، باب 28، ص 374.

     

    ————————————
    4- ميوه نيم خورده
    روى انه نظر الصادق عليه السلام الى فاكهة قد رميت من داره لم يستقص اكلها فغضب و قال: ما هذا ان كنتم شبعتم فان كثيرا من الناس لم يشبعوا فاطعموه من يحتاج اليه.
    نقل شده است كه امام صادق عليه السلام مشاهده كرد ميوه اى را نيم خورده از خانه بيرون انداخته اند، خشمگين شد و فرمود:
    اگر شما سير هستيد خيلى از مردم گرسنه اند خوب بود آنرا به نيازمنديش مى داديد.
    مجموعة الاخبار، باب 171، حديث4

     

    ————————————
    5- هر چه از سفره افتاد برداريد
    عن ابى عبدالله عليه السلام قال:
    انى اجد الشيئ اليسير يقع من الخوان فاعيده فيضحك الخادم.

     

    از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمود:
    من هر گاه چيز كمى هم از سفره مى افتد آنرا برمى دارم و اين كار باعث تعجب خادم مى شود و خادم مى خندد.
    مجموعة الاخبار، باب 171، حديث 7

     

    ————————————
    6- سلامتى كجاست؟
    قال اميرالمؤمنين عليه السلام:
    كلوا ما سقط من الخوان فانه شفآء من كل داء باذن الله عز و جل لمن اراد ان يستشفى به.

     

    اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:
    آنچه را كه از سفره افتاده برداريد و بخوريد، زيرا آن دواى هر دردى است كه خدا بخواهد آن را التيام بخشد براى كسى كه به نيت شفاء بخورد.
    مجموعة الاخبار، باب 171، حديث 9، بنقل از نهج البلاغه

     

    ————————————
    7- بى نيازى جاودانه
    قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:
    من تتبع ما يقع من مائدة فاكله ذهب عنه الفقر و عن ولده و ولد ولده الى السابع.


    پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
    كسى كه جستجو كند و آنچه از سفره افتاده بردارد و بخورد، فقر و تنگدستى از خودش و اولادش تا هفت پشت رخت بر مى بندد.
    مجموعة الاخبار، باب 171، حديث 8.

     

    ————————————
    8- نشانه هاى اسراف كننده
    عن ابى عبدالله عليه السلام قال:
    للمسرف ثلاث علامات يشترى ما ليس له و يلبس ما ليس له و ياكل ما ليس له.


    امام صادق عليه السلام فرمود:
    اسراف كننده را سه نشانه است:
    چيزهائى را مى خرد و مى پوشد و مى خورد كه در شان او نيست.
    تفسير نور الثقلين، جلد 1، سوره انعام، ص 772

     

    ————————————

     

    9- نشانه مؤمن
    قال ابو عبدالله عليه السلام:
    صفة المؤمن… لا يبذر و لا يسرف بل يقتصد.


    امام صادق عليه السلام فرمود:
    انسان مؤمن اسراف و زياده روى نمى كند بلكه ميانه روى را پيشه خود مى سازد.
    مجموعة الاخبار، الباب 30، حديث1

     

    ————————————
    10- روش پيامبر
    روى انه كان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ياكل الرطب و يطعم الشاة النوى.
    روايت شده است پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم وقتى خرما مى خوردند، هسته آنرا به گوسفند مى دادند.
    مجموعة الاخبار، باب 171، حديث 5

     

    ————————————
    11- اسلام و ميانه روى
    عن عامر بن جذاعة قال:
    جاء رجل الى ابى عبدالله عليه السلام فقال له:
    اتق الله و لا تسرف و لا تقتر و لكن بين ذلك قوام، ان التبذير من الاسراف، قال الله عز و جل، و لا تبذر تبذيرا.


    از عامر بن جذاعة نقل شده است كه گفت: مردى آمد خدمت امام صادق عليه السلام حضرت باو فرمود:
    تقواى الهى پيشه كن، اسراف نكن و بر خود هم سخت مگير و ميانه روى مايه استوارى است، تبذير همان اسراف است كه خداوند درباره آن فرموده: تبذير و زياده روى نكن.
    تفسير نور الثقلين، ج 2، سوره اسراء، ص 56

     

    ————————————
    12- كار شيطانى
    عن كتاب ابى محمد العسكرى عليه السلام الى محمد بن حمزة و بشارته بالغنى و قوله له: و عليك بالاقتصاد و اياك و الاسراف فانه من فعل الشيطنة.


    امام حسن عسگرى عليه السلام به محمد بن حمزه نامه اى نوشته و او را به ثروت و بى نيازى مژده داده و به او فرمود:
    بر تو باد ميانه روى و پرهيز از اسراف زيرا اسراف از كارهاى شيطانى است.
    بحار الانوار، 50: ص 292 ح 66

     

    ————————————
    13- عامل نياز و بى نيازى
    قال ابو عبدالله عليه السلام:

    يا عبيد،ان السرف يورث الفقر و ان القصد يورث الغنى.

     

    امام صادق عليه السلام به عبيد فرمود:
    اسراف و زياده روى باعث فقر و تنگدستى مى گردد و ميانه روى موجب ثروت و بى نيازى مى شود.
    وسائل الشيعه، ج 15، ص 258

     

    ————————————
    14- دور انداختن هسته خرما
    عن ابى عبدالله عليه السلام قال:

    ان القصد امر يحبه الله عز و جل و ان السرف يبغضه حتى طرحك النواة فانها تصلح لشيئ و حتى صبك فضل شرابك.


    از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود:
    ميانه روى را خداوند متعال دوست دارد و اسراف و زياده روى مورد خشم اوست حتى اگر اسراف در انداختن هسته خرمائى باشد كه قابل مصرف است يا زيادى آبى كه خورده شده، باشد.
    تحف العقول، ص 301

     

    ————————————
    15- ميانه روى و بقاء نعمت
    عن موسى بن جعفر عليه السلام:
    و من اقتصد و قنع بقيت عليه النعمة و من بذر و اسرف زالت عنه النعمة.


    امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمودند:
    كسى كه در زندگى ميانه روى و قناعت ورزد، نعمت او باقى مى ماند و آنكه با ريخت و پاش و اسراف زندگى كند نعمتش از بين مى رود.
    تحف العقول، ص 301

     

    ————————————
    16- ميانه روى حسنه و اسراف گناه است
    قال ابو جعفر لابى عبد الله عليه السلام:
    يا بنى! عليك بالحسنة بين السيئتين تمحوهما قال: كيف ذلك يا ابة؟
    قال: مثل قوله،«و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا»

     

    امام باقر عليه السلام به فرزندش امام صادق عليه السلام فرمود:
    بر تو باد به انجام كار خيرى كه وسط دو كار بد قرار گرفته و آن دو را از بين مى برد، امام صادق سؤال كرد، چگونه چنين چيزى ممكن است؟ امام فرمود:
    همانطور كه قرآن مى گويد مؤمنين كسانى هستند كه وقتى انفاق مى كنند زياده روى و سختگيرى نمى كنند. (بنابراين اسراف و سختگيرى هر دو گناه است و حد وسط آن يعنى ميانه روى حسنه است بر تو باد به آن حسنه كه بين آن دو گناه است).
    تفسير نور الثقلين، جلد 4، سوره فرقان، ص 27

     

    ————————————
    17- بيمه ميانه روعن
    ابن ميمون قال سمعت ابا عبد الله عليه السلام، يقول:
    ضمنت لمن اقتصد ان لا يفتقر.

     

    ابن ميمون گفت شنيدم كه امام صادق عليه السلام فرمود:
    هر كسى كه در زندگى خود ميانه رو باشد من ضمانت مى كنم او را كه هرگز تهى دست نشود.
    خصال صدوق، باب الواحد، حديث 32

     

    ————————————
    18- عامل فراوانى و تباهى ثروت
    قال اميرالمؤمنين عليه السلام:
    القصد مثراة و السرف مثواة.


    على عليه السلام فرمود:
    اعتدال در خرج كردن «ميانه روى » موجب فراوانى مال و ثروت و اسراف باعث تباهى و نابودى آن است.
    وسائل الشيعه، ج 15، ص 258

     

    ————————————
    19- ميانه روى عامل رستگارى
    قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:
    ثلاث منجيات، فذكر الثالث القصد فى الغنى و الفقر.


    پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

    سه چيز باعث نجات و رستگارى است و در مورد سومى خاطر نشان ساخت، رعايت اعتدال در حال فقر و توانگريست.
    وسائل الشيعه، ج 15، ص 258

     

    ————————————
    20- عامل فراوانى رزق و محروميت
    قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:
    من اقتصد فى معيشته رزقه الله و من بذر حرمه الله.

     

    پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
    كسى كه در زندگى ميانه روى را رعايت نمايد خداوند او را روزى مى دهد و كسى كه اسراف و زياده روى كند، او را محروم مى سازد.
    وسائل الشيعه، ج 15، ص 259

     

    منبع : tebyan-zn.ir

    1 نظر »
    خانه تکانی دل را فراموش نکنیم
    ارسال شده در 21 اسفند 1394 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع


    این روزها بازار خانه تکانی گرم است و همه به نوعی مشغول تمیز کردن و به عبارتی خانه تکانی هستند.

    در این فرصت چه خوب است که این وقت هایمان را تنها صرف خانه تکانی خانه های گلی و آجری نکنیم و کمی هم به فکر خانه تکانی دل هایمان باشیم.

    مقایسه خانه دل با خانه گِل
    یکی از رسم هایی که  نزدیک عید مرسوم است نظافت و پاکیزگی است به گونه ای که نزدیک سال جدید و نوروز، همه در پی خانه تکانی می شوند.

    همه سنسورهای تمیزی و نظافتشان فعّال و فعّال تر می شود که هرچه کثیفی و آلودگی هست را از خانه های گلی و آجری و سنگی خود از بین ببرند.

    خانه ها را رنگ می کنند، در و پنجره و … را می شویند که سال نو را با آلودگی و کثیفی آغاز نکنند.
     
    نظافت روزانه، هفتگی و سالانه در امور مادی و معنوی
    در بحث نظافت یه سری کارهای روزانه است مثل شستن ظرف ها و گردگیری، یک سری کارهای هفتگی مثل آب دادن به درخت و یک سری هم نظافت های سالانه است مثل شستن قالی و دیوار و پنجره.

    نکته این جا است که چه خوب است همین طور که به نظافت مادی روزانه، هفتگی، ماهانه و سالانه توجه می شود، به نظافت معنوی و خانه تکانی دل هم توجه کنیم.

     یك عبادت روزانه داریم، رابطه با خدا. یك عبادت هفتگی داریم، نماز جمعه. یك عبادت سالانه داریم شب قدر.

    در نظافت هم می‌شوییم و هم می‌چینیم. اول فرش و پتو و هرچه آلوده هست را می‌شوییم و بعد از  شستن چیدن است.

    در امور معنوی هم علمای اخلاق گفته اند اول تخلیه یعنی عیب‌هایت را خالی كن. خودت را از عیب خالی كن. بعد تخلیه! یعنی هم باید عیب را برطرف كرد و هم باید صفات انسانی را در خود زینت داد.

    كسی خانه‌اش را می‌شوید كه می‌فهمد خانه‌اش كثیف است، احساس می‌كند این فرش آلوده است، می‌شوید. كسی هم به فكر خودسازی می‌افتد كه احساس كند عیب دارد.

    بعضی ها به راحتی دروغ می گویند، غیبت می کنند، نیش می زنند و در آخر هم می گویند من که عیبی ندارم!

    كسانی به فكر تقوا و تعلیم و تربیت و خودسازی خودشان هستند كه عیب هایشان را بفهمند.

    توجه به عیب‌های خود، زمینه اصلاح عیوب
    روایت داریم هرکه را خدا دوستش بدارد، به او می فهماند که چه عیب هایی دارد تا در رفع آنها تلاش کند.

    علامت اینكه خدا یك نفر را دوست دارد، این است كه به او می‌‌گوید: تو این عیب‌ها را داری، سعی كن عیب‌هایت برطرف شود.

    و این جا است که متوجه می شویم خانه تکانی دل چقدر مهم است و اهمیت دارد؛ متأسفانه عیب و کثیفی های فرش و پنجره و مبل و دیوار و لباس  را متوجه می شویم اما به عیب های درونی خودمان، دروغ و تهمت و غیبت و حسادت و تکبر و… توجه نمی کنیم و خودمان را بی عیب عالم می دانیم.

     خانه تکانی دل، مایه آرامش خود و دیگران
    از نظافت خانه، هم خودمان لذت می‌ بریم هم دیگران. خانه‌ تكانی كه شد، وقتی خستگی برطرف می‌شود، آدم هم خودش لذت می برد و هم هرکسی که وارد خانه می شود لذت می برد.

    اگر عیب های خود را پاک کنیم و خود را تطهیر کرده و وجودمان را به زیبایی ها تزیین کنیم هم خودمان خوشحال می شویم و سود می بریم و هم هر کسی با ما برخورد می کند می گوید: چه آدم پاكی، چه آدم صافی.


    برای نظافت خانه باید در و پنجره‌ها را بست. چون گرد و خاك از این پنجره‌ها بیرون می‌آید.  پنجره‌ی دل ما هم گوش است.

    مراقب باشیم هر حرفی را نشنویم که غیبت و تهمت نشود.


    دروازه‌ی اتاق در و پنجره های آن است، می‌بندیم خاك نیاید. دروازه‌ی دل هم چشم و گوش انسان است، باید توجه کنیم که هرچیزی را نبینیم و نشنویم تا از آلودگی ها به دور بوده و مصون بمانیم.

     ابزار لازم برای خانه تکانی
    خانه تكانی ربطی به مساحت خانه ندارد. چه خانه‌ی كوچك، چه خانه‌ی بزرگ، خانه تكانی می‌خواهد، خودسازی هم كاری ندارد كه بچه یا بزرگ، پدربزرگ یا مادر بزرگ باشی.

    هر چیزی با یک ابزار خاصی پاک می شود، هر عیبی هم دوایی دارد اما یک دوایی است که می تواند دوای خیلی از بیماری ها باشد و آن ترک معاشرت با دوست بد است.

    تلویزیون را یك طور باید پاك كرد. قالی را طور دیگری.

    قالی را باید با دسته بیل پاك كرد. قالی را دَمَر می‌كنند، لگد و دسته بیل! حالا با دسته بیل سراغ تلویزیون بروی، خوب می‌شكند. همینطور كه هر غباری و هر آلودگی را به نحوی، هر عیبی را هم به كسی….  


    كسی بخل دارد. دوایش خمس و زكات و انفاق است.

    كسی که غافل است، دوایش تذکر است.

    در حدیث داریم: «ظُهُورَكُمْ ثَقِیلَةٌ مِنْ أَوْزَارِكُم‏» (وسایل الشیعه/ج10/ص313) كمرهای شما از گناه پر شده است. خوب چطور بار گناهی كه روی كمر من است؟ می‌ گوید: «فَخَفِّفُوا عَنْهَا بِطُولِ سُجُودِكُم‏» كسی كه گناهكار است، دوای گناهكار این است كه سجده‌هایش را طول بدهد.
     
    کینه ها را پاک کنیم
    همین طور که خانه های گلی را خانه تکانی می کنیم، دستمالی بر داریم و کینه ی دیگران را از دل پاک کنیم، كینه‌ی كسی در دل ما نباشد.

    در قرآن سه تا قلب داریم: یك قلب سلیم «إِلَّا مَنْ أَتىَ اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» (شعرا/89) قلب سالم یعنی قلب پاك، نه كینه دارند. نه عقده دارند. نه تكبر دارد. نه حسود است. نه بخیل است.

    یك قلب را می‌گوید منیب: «وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیبٍ» (ق/33)

    و یک قلب هم قلب مریض است:

    فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ به ما کَانُوا یَکْذِبُونَ
    در دلِ آنان بیماریِ [سختی از نفاق] است، پس خدا به کیفرِ نفاقشان بر بیماریشان افزود، و آنان را به خاطر آنکه همواره دروغ می‌ گفتند، عذابی دردناک است. (بقره/10)

    خداوند به صراحت در این آیه می‌ فرماید که قلب غیر مومن مریض می‌ باشد. برای هر مریضی درمان و شفایی است و برای قلب مریض درمانی جز قرآن وجود ندارد.

    خواندن قرآن و عمل و تدبر به آیات آن ذره ذره نور و سلامتی را به قلب باز می ‌گرداند و بیماری دل را برطرف می ‌کند.

    قلب مومن رئوف و مهربان و قلب غیر مومن سخت
    بعضی انسان‌ ها بسیار مهربانند و زود بدی ‌ها را فراموش می ‌کنند و هیچ گاه به دنبال انتقام نمی ‌روند و به همه و با همه مهربان و رئوفند.

    به پدر و مادرشان محبت می ‌کنند، به اطرافیان و همسر و فرزندانشان نیکی می‌ کنند، ذره ای گرد کینه و بدی و نفرت در آنان نیست و ایمان در خانه دلشان میهمان شده و اکنون دیگر صاحب خانه است و این صاحب خانه اکنون فرمان می ‌دهد.

    وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً
    و در قلب کسانی که از او پیروی می ‌کردند رأفت و رحمت نهادیم.(حدید/27)

    خداوند هم به خاطر ایمانشان رأفت و مهربانی را هدیه و پاداششان قرار داده.

    اما عده ای قلب‌ های سختی دارند اینان به واسطه گناهان و عدم ایمان قلبی به خدا قلبشان چون سنگ سخت است و مهربان نیستند.

    در حق بندگان خدا خوبی نمی ‌کنند دائماً به دنبال انتقام و خشونت هستند، آجر روحشان با سنگدلی و کینه ساخته شده است.

    در حق همه ستم می کنند و حق همسر و فرزند و پدر و مادر را ادا نمی کنند و روحشان مانند سنگ سخت است .هر چند که بعضی سنگ‌ ها از ترس خداوند فرو می ‌ریزند و می ‌شکنند و از دلشان آب و چشمه جاری می ‌شود اینان از سنگ سخت ‌ترند.

    منابع:
    درس هایی از قرآن
    افکار نیوز

    تبیان

    نظر دهید »
    ب قلم سرکار خانوم زهرا مزین
    ارسال شده در 18 اسفند 1394 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    ستاره ای از کنار کوچه شبهای مدینه می گذشت…خاطراتش یکی پس از دیگری فرصت دیدن را از چشمانش گرفته بودند… آری همین جا بود که با بلال به پای رسول الله افتاد و پیامبر اورانهی کردو ناراحت شد که چرا چون پادشاهان با او رفتار میکنند…. همین جا بود که نبی الله پرسید بهترین چیز برای یک زن چیست…وهیچ کس جز سیده زنان جواب درست را نمیدانست… درست کنار همین منبر بود که خاتم الانبیا فرمود فاطمه بضعه منی… غم سراسر وجدش را فراگرفته بود. هوای کوچه های مدینه سرشار از غبار کینه و نفاق شده بودو هرچه جلوتر می رفت بیشتر پشیمان می شد…کاش امروز هم بیرون نیامده بودم… -ای سلمان پس از رسول خدا بر ما ستم روا داشتی… نگاهش را بالا آورد پس از مدت ها یک مرد را دید. یک خورشید را. شاید هم یک غریب تنها را… -حبیب من ای امیر مومنان…بر مثل شما مخفی نیست …غم رسول خدا بر من مستولی و باعث کوتاهی من در زیارت شما گشته است… - ای سلمان اینک به منزل فاطمه رهسپار شو که او مشتاق دیدار توست… هدیه ای بهشتی برایت کنار گذاشته… آن تنها مرد رفت و اواین بار با قلبش به سمت خانه فاطمه گام برمیداشت …تند تند …تندتر از همیشه… به در خانه رسید. همان باب اللهی که رسول الله جز با اذن وارد نمی شد.حالا چگونه بر در بکوبد…چگونه از این در نیمه سوخته وارد شود…کاش می شد خاکستر ها را اول جمع کند…اگر بر در بکوبد دوباره خاطر کودکان فاطمه آزرده می شود…خدایا چه کند سلمان… با هزار بسم الله و خیلی آرام بر در زد .اجازه گرفت و وارد شد…هرچند که او از اهالی همان خانه بود…منا اهل البیت… -ای سلمان بنشین و بیندیش…دیشب من همین جا نشسته بودم و در مورد وفات رسول خدا به فکر فرو رفته بودم….ناگهان چهار بانو را دیدم که بر من وارد شدند. آنان به قدری زیبا بودند که هیچ بیننده ای همچون زیبایی آنها و شادابی چهره آنها را ندیده بود…آنگاه هدیه ای به من دادند که مقداری از آن را برایت کنار گذاشته و نگه داشتم. به سوی منزل راه افتاد اما عطر آن ده خرمای بهشتی کل کوچه را گرفته بود برای اینکه بیشتر از این جواب این و آن را ندهد بسرعت به خانه رفت… قرار بود هسته های خرما را فردا برای انسیه حورا ببرد برای همین با دقت موقع افطار خرما ها را باز کرد اما… -ای دخت رسول خدا فرمودید که هسته آن رطب ها را بیاورم ولی آنها هیچ هسته ای نداشتند… -ای سلمان این رطب ها از درخت نخلی ست که خداوند در بهشت برای من نشانده است وآنها را با دعایی کاشته که پدر بزرگوارم رسول خدا آن را به من تعلیم داد که من هر بامداد و شامگاه آن دعا را می خوانم… -بانوی من آن دعا را به من هم یاد بدهید… -اگر دوست داری که تا در دنیا هستی هرگز تو را تب فرا نگیرد پس بر این دعا مواظبت نما.بسم الله الرحمن الرحیم.بسم الله النور بسم الله النور النور بسم الله نور علی نور…… دعا را تا آخر آموخت و بر هزاران نفر از مردمان مکه و مدینه خواند و آنها را ازتب نجات داد. “فدای بانویی که در بستر بیماری هم به تب شیعیانش راضی نیست…” کتاب القطره از علامه مستنبط جلد دوم ص 424

    نظر دهید »
    فرزندان آدم و حوا و نحوه ی ازدواج آنها
    ارسال شده در 16 اسفند 1394 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    فرزندان آدم و حوا و نحوهء ازدواج آنها
    آدم(ع) و حوا به فرمان خداوند سبحان با هم ازدواج کرده دارای فرزند شدند و در تواریخ و اخبار عدد فرزندان آنها را چهل فرزند و در پاره ای از روایات صد و حتی بیشتر ذکر کرده اند، که از آن جمله است پسران: هابیل، قابیل و شیث، دختران: عناق، اقلیما و لوزا.

     

    در روایت دیگری از شیخ صدوق است که حوا پانصد شکم فرزند آورد و در هر شکم پسری و دختری که مجموعاً صاحب هزار اولاد گردید.(تاریخ انبیاء تألیف حسین عمادزاده، ج1، ص118)

     

    به عبارتی حوا در ابتدا هابیل و خواهرش اقلیما را زائید و در شکم دوم قابیل و خواهرش لوزا متولد شدند و به روایتی دیگر آدم(ع) پس از قتل هابیل مدتی گریست و به حوا نزدیک نشد تا پس از سالیان دراز شیث به تنهایی متولد گردید که او را هبة الله نامیدند.


    اما درباره کیفیت ازدواج فرزندان آدم(ع) و ازدیاد نسل آدم(ع) در زمین در روایات اختلاف است. قرآن در مورد ازدواج فرزندان آدم(ع) چیزی بیان نکرده و تنها روایات اسلامی است که ازدواج آنها را بطور کلی به دو گونه نقل کرده اند:

    صورت اول آنکه حوا در هر نوبت بارداری دو فرزند یکی پسر و یکی دختر به دنیا می آورد و وقتی که آنها به سن بلوغ رسیدند، پسری که از نوبت اول بود با دختری که از نوبت دوم بود و پسر نوبت دوم با دختر نوبت اول ازدواج کردند و این گروه در جواب حرمت ازدواج با محارم می گویند چون در آن زمان چاره ای نبود خداوند اینگونه ازدواج را بطور موقت اجازه داد و سپس برای همیشه ممنوع گردانید.

     

    صورت دوم آنکه خداوند برای پسران آدم(ع) همسرانی از حوریان و جنیان بصورت بشر فرستاد.(دوره کامل قصه های قرآن، تألیف سید محمد صحفی، ص24) به نقلی دیگر خداوند برای هابیل همسری بصورت فرشته و برای قابیل زنی بصورت جن خلق کرد.(حیاة القلوب، تألیف علامه مجلسی، ج1، ص196) و نسل بعد که دخترها و پسرها عموزاده بودند، با یکدیگر ازدواج نمودند و بدین ترتیب نسل بشر در روی زمین فزونی گرفت.

     

    برای شیث نیز حوریه ای خلق شد مانند حوا که برای آدم(ع) خلق گردید و شیث از او صاحب دختری شد که نامش را حورة گذاردند.(بحارالانوار، تألیف علامه مجلسی، ج11،ص277و288)


    عمر آدم و حوا و محل دفن آن دو
    پس از آنکه شیث بزرگ شد، به فرمان خداوند، آدم(ع) او را وصی خود گردانید و اسرار نبوت را به وی سپرد و مختصات نبوت را نزد او گذاشت و درباره دفن و کفن خود به او سفارش کرده گفت: چون من از دنیا رفتم، مرا غسل بده و کفن کن و بر من نماز بگزار و بدنم را در تابوتی بگذا و تو نیز هنگان مرگت آنچه به تو آموختم و نزدت گذارده ام به بهترین فرزندانت بسپار…


    پس از آنکه نهصد و سی سال از عمر آدم(ع) گذشت خدای تعالی او را از این جهان برد و عمر او به سر آمد.(ناسخ التواریخ، تألیف لسان الملک میرزا محمد تقی سپهر، ج1، ص103) البته عمر آدم(ع) را ، نهصد و سی،همینطور هزاو چهل سال هم ذکر کرده اند.

    پس از اینکه آدم(ع) از دنیا رفت، بدن او را در تابوتی گذارده درغار کوه ابوقبیس دفن کردند تا وقتی که حضرت نوح(ع) در زمان وقوع طوفان، آن تابوت را در کشتی نهاد و با خود به کوفه برد و د رغری که همان نجف کنونی است به خاک سپرد.(قصص قرآن یا تاریخ انبیاء، تألیف سید هاشم رسولی محلاتی،ج1،ص28و 29)


    چنانچه در زیارت نامه امیر المؤمنین(ع) نیز آمده است: السّلامُ عَلَیکَ وَ عَلی ضَجیعکَ آدَمَ و نوحَ :یعنی سلام بر تو ای امیر مؤمنان و بر آدم و نوح که در کنار تو خفته و قبرشان در کنار قبر تو است.

     

    درباره حوا نیز نوشته اند که پس از وفات آدم(ع) یک سال بیشتر زنده نبود و پانزده روز بیمار شد و از دنیا رفت و در کنار جایگاه آدم(ع) او را به خاک سپردند، ولی آنچه معروف است اینکه حوا در جده مدفون می باشد و به همین جهت جده نام گرفته است.

    منبع:ebyan.net
    بر گرفته از کتاب تاریخ انبیاء از هبوط آدم تا پیامبر اسلام(ص)

     

    نظر دهید »
    • 1
    • ...
    • 87
    • 88
    • 89
    • ...
    • 90
    • ...
    • 91
    • 92
    • 93
    • ...
    • 94
    • ...
    • 95
    • 96
    • 97
    • ...
    • 172

    آخرین مطالب

    • یا مهدی
    • یا صاحب الزمان ادرکنی
    • عید غدیر مبارک
    • سکانس دوم
    • شرح خطبه غدیر۱
    • شرح خطبه غدیر
    • آیه تطهیر
    • داستانک
    • به قلم استادم
    • انا لله و انا الیه الراجعون...