باران تندتند به پنجره ی اتاقم می خورد ؛ و آسمان هر از گاهی با غرشش احساس وجود می کند و دوباره به دنیا آمدنش را نوید می دهد. ابرها در دور دست متراکم هستند ، دیگر در آسمان گوی زرین و منور را که هر صبحگاه با پرتوهای ملایمش ، مرا از بستر بلند می کند ، نمی بینم . نسیمی که در هوا متراکم شده است بوی بهشتی دارد.
آری بهار با نسیمی از انتظار ، جمعه را تحفه آورده و منتظر ندبه خوانی است اما …
صورت جمعه را که نظاره می کنم گویی که سرخی آفتاب طلوعش محزون تر از همیشه نوید غمی عظما دارد ، گویی که افلاکیان صورت خود را سرخ کرده اند و مویه کنان هستند که آفتاب روز انتظار چنین سرخی اش کبود رنگ گشته…
آری ندبه های امروزمان پر سوز تر از همیشه و ناله های فراقمان غمبارتر از گذشته هست چرا که ایام عزای محور آفرینش ، دختر رسالت ، همسر ولایت و مادر امامت است …
آری فاطمیه از راه رسیده است …
در این روزهای پر درد و آه در محضر منتقم صدیقه ی شهیده چنین نجوا میکنیم :
ای معشوق ما که در عشقبازی ممتازی و در محبت استادی. ای آیینه کمال خلقت و ای زیباترین مصداق حضور خدا، اعجاز کن. ای معروف خدا! از احرام انتظار خارج شو و اعتکاف هجران را بشکن. روزه غربت را افطار کن و نفوس مردگان را زندگی بخش.
دلبرا! چمن چمن نرگسان بر آستانت خیمه زدند و در اشتیاق جمعه موعود گریبان می درند. نسیم نسیم در پی تو می وزند تا یک پیچک موی تو را بنوازند. عندلیب عندلیب نغمه کنان بال می سایند که واژه ای از اشعار تو را بربایند.
یارا! دستانمان را می گشاییم تا به شبنم پیشانی تو وضو سازیم و سر می ساییم بر عبادت تا به غبارش سجده کنیم.
ای سبزتر از برگ بهشت خوشبوتر از عطر سرشت! رقیبانت را در خاکستر توبه دفن کردیم تا فقط با تو دلدادگی کنیم.