دل نوشته های ایام فاطمیه
ای اشک همیشه ببار !
ای اشک هماره همراهی کن که غم از دست دادن دوست، غم یکی دو روز نیست، غم جاودانه است.
دوستی که هیچکس جای او را در قلبم پر نمی کند،
یاری که از پیش چشم و کنار جسم رفته است اما از درون قلبم هرگز!
فاطمه جان! چه سود که در کنار قبر تو نازنین بایستم، به تو سلام کنم و با تو سخن بگویم وقتی پاسخی از تو نمی شنوم.
چه شده است تو را فاطمه جان که پاسخ نمی دهی؟
آیا سنّت دوستی را فراموش کرده ای؟
فاطمه جان! کاش علی را غریب و خسته و تنها، رها نمی کردی …
………………………………………………………….
و اما فاطمه . . .
و باری دیگر گاه آن آمد تا در عزای دختر پاک نبی به سوگ بنشینیم و این سوگواری عجب اندوه بار و ملال آور است. به راستی فاطمه که بود که پس از قرن ها این گونه شیعیانش در عزایش به ماتم نشسته اند. فاطمه کدامین اسطوره بود که اساطیر تاریخ از او به تحیر اوفتادند.
آری فاطمه آن صبور زنی بود که در ثبت حماسه جاودان امامت واژه ایثار را عاشقانه به تسخیر در آورد و امروز چه دل ها که نه تنها در ماتم پهلوی شکسته اش بلکه در سوگ مظلومیتش، خونین است