#تولیدی_به_قلم_استاد_مزین
دلنوشته ای که استاد بزرگوار حوزه سرکار خانم @4420216425
روز شهادت سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی نوشتند….
باسم رب الشهدا ء والصدیقین و
باسم الله القاصم الجبارین
سلام بر حضرت صاحب حضرت معشوق
سلام بر سردار عاشق
سلام بر امت حضرت صاحب و داغداران سردار عاشق برادر بزرگتر داشته ای؟
از ن ها که وقتی همه خوابند ارام می روند تا کسی بیدار صدای قدم هایشان نشود؟
از ان برادر ها داشته ای که شاهین چشمِ شان خواب از سربد خواهانت می رباید؟؟؟ دیده ای دخترکی دنیا ندیده در سایه برادر بزرگ تر اش محکم قدم بردارد وتا در پناه اوست سر ودلش گرم هوای خودش باشد؟
من همانم همان دخترک دنیا ندیده ، نه خاک خورده ی ظلم گرگ های اطرافم بودم و نه سیلیذخورده ی سیل داعش نه هراسی از دزدان شبانه گاه پشت در داشتم ونه خون دیده ی خون مظلوم زنی در عراق.
من دخترکی دنیا ندیده بودم که پناه ( حاج قاسم) سرم گرم درس و کتابم بود تا سایه ی شاهین چشم هایش برسرم بود.
بد خواهانم بر خاک مذلت بودند اما حالا برادر بزرگترم رفته است، در آغوش یاران. شهیدش آنها که آرزو داشت فقط یکبار دیگر صدایشان را بشنود ، حاج قاسم شبانه رفت تا حتی صدای قدمهایش بیدارمان نکند اما ملتی در عزایش بیدار شد.
ما قصه ی نان شب را داشتیم و او نقشه ای برای دزدان شب .
ما سرِمان گرم دنیایمان بود او سرگرم سرداری اش.
سَرِدارِ امنیت ما سرداد اما ما سرِ دار و ندارمان مسابقه گذاشته ایم.
آری حاج قاسم…آری برادر جان
آهسته و شبانه چون مادررفتی اما این بار به زیبایی بیدارمان کردی. خواب غفلت جمعه هایمان با فراق تو به در ندبه ای بی امان رسید.همان ندبه ای نخواندی اش با خون خود نوشتی اش. و چه زیبا در وقت سحر از غصه نجاتت دادند. چشم و مراغ اهالی دیارت، کم سو شده است. اما هنوز هم نوری هست که در پرتو اش شب های تارِ بی کسی را به امید فجر سپید به سر رسانیم. همان بلند مرتبه ماهی که پرکشیدنت را به اماممان تبریک می گوید. و گویا با چشم خود، تو را در کنار اماممان دیده است. هماندمهربان پدری که سردارها در دامنه اش اوج گرفته اند و ما نیز خواهانِ سربازی اش هستیم.
تا صبح چیزی نمانده سردار.
حالا که روحت آرام بخشِ دلِ صاحبمان شده و هم نفس اویی، نویدش ده کهنسل سلیمانی ها در راهند.
اهالی گهواره و دبستان و دانشگاه، همه برای چون تو شدن، مشق سرداری می کنند. و دلشان با توست.
گرچه بی برادر شده ایم اما در رکاب پدر مهربانمان مطیع او خواهیم بودو رهروی راهت دستِ دلم را سپردم به دست آسمانی ات.
سردار..دست از دلم بر ندار…
#انتقام_سخت
موضوع: "بدون موضوع"
آسمان دارِ وطن
باریک تر، اَز مو، اگر گردن، چرا تو؟
ای آسمان دارِ شجاع، ای مردِ شب رو
ای افتخار و ای غرورِ ملّی ما
ای اقتدارت لرزه ای بر پشت «ناتو»
با سیلی ات بر گوش دشمن – ریخت برهم
از اوّلین مُهره، الی آخر، «دومینو»
عین الاسد چون موم در دستانِ مردت
در موشکی از بعدِ «طهرانی» تو تَکرو
زیبا چه ثابت کرده ای با گردنِ خم
هرگز نبودی در پِیِ یک راهِ در رو
جام اجل را آرزو کردن در این غم؟!!
از هیچ کس این بر نمی آید به جز تو
ما از «نمکدان را شکستن» می هراسیم
ای آهنین مردِ دفاع از این قلمرو
این بار هم، روباه هایی در کمین اند
غافل زِ مهتابِ شب و این عرصۀ نو
غافل از اینکه کشته اند و زنده گشتیم
تا صبح، راهی نیست پیدا گشته پرتو
مرزِ شهادت را به بذل جان مپندار
با آبرویت، حاج قاسم را تو رهرو
سردار! راه و رسممان غیرت کُشی نیست
سربازِ میهن! حامی ات ملت، قدم رو
شاعر: استاد عزیزم سرکار خانم فاطمه زارع معاون فرهنگی مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) یزد
????
??
?
#الرحیل
?ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ” ﻋـﺎﺑـﺪ” ﺑﺎﺷﯽ،
?” ﻋـَﺒﺪ” ﺑـﺎﺵ !
?ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﯾﺐ ﺑﻪ 6000 ﺳـﺎﻝ ﻋﺒـﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ،
ﻋـﺎﺑـﺪ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ
“ﻋـَﺒـﺪ ” ﻧـﺸﺪ …
⚡️ﺗــﺎ ﻋـَﺒـﺪ ﻧـﺸﻮﯼ، ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳـﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧـﺪﺍﺭﺩ؛
➖ﻋـَﺒﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺑﺒـﯿﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ ﻣﯽﺧـﻮﺍﻫﺪ نه ﺩﻟﺖ…
♥️°•| مثل شهدا |•°♥️
✍علامه حسن زاده آملی
?شهید همّت
?
??
????
#هیئت_انصار_ولایت_دارالعباده_یزد
#هیئت_فاطمه_بنت_الحسین
:
? داستان آموزنده
?روزی حضرت موسی ( علیه السلام ) در کوه طور ،
به هنگام مناجات عرض کرد :
✨ای پروردگار جهانیان !
جواب آمد : لبیک!
? سپس عرض کرد : ای پروردگار اطاعت کنندگان!
جواب آمد :لبیک!
? سپس عرض کرد :ای پروردگار گناه کاران !
موسی علیه السلام شنید :لبیک، لبیک ، لبیک!
? حضرت گفت : خدایا به بهترین اسمی صدایت زدم ، یکبار جواب دادی ؛ اما تا گفتم : ای خدای گناهکاران ،
سه مرتبه جواب دادی ؟خداوند فرمود :
ای موسی ! عارفان به معرفت خود و نیکوکاران به کار خود و مطیعان به اطاعت خود اعتماد دارند ؛ اما گناهکاران جز به فضل من پناهی ندارند و اگر من هم آنها را از درگاه خود ناامید گردانم به درگاه چه کسی پناهنده شوند؟
? :قصص التوابین/ص 198
? اللهم عجل لولیک الفرج ?
✨خداوند میفرمایند:
ای فرزند آدم تو را در شکم مادرت قرار دادم و صورتت را پوشاندم تا اینکه از رحم متنفر نگردی
صورتت را به سمت پشت مادرت قرار دادم تا بوی غذا و معده تو را نیازارد!
برایت متکا در سمت راست و چپ قرار دادم که در راست کبد و در سمت چپ طحال میباشد تا بیارامی.
بر تو در شکم مادر نشست و برخواست را آموزش دادم.
آیا کسی غیر از من را توانای چنین کاری هست؟؟
وقتی مدت حمل به پایان رسید و مراحل آفرینشت تکمیل گردید.
بر فرشته مامور بر ارحام امر کردم که تو را از رحم خارج و با نرمش بالهایش به دنیا وارد کند.
دندانی که چیزی را ریز کند نداشتی!!
دستی که بگیرد و قبض کند نداشتی!!
قدم و گامی برای سعی و رفتن نداشتی!!
از دو رگ نازک(پستانها)در سینه مادرت طعامی بصورت شیرخالص که در زمستان گرم و در تابستان سرد باشد برایت غذا قرار دادم
مهر و محبتت بر قلب پدر و مادرت قرار دادم تا تو را سیر نمیکردند خود سیر نمیشدند.
و تا تو را نمی آسودند خود استراحت نمیکردند!
اما وقتی پشتت قوت گرفت و بازوانت پرتوان شد به مبارزه من قیام نمودی در خلوت نافرمانی من کردی و از من حیا ننمودی!!!
اما باز هم و با همین صورت: اگر بخوانی مرا اجابتت کنم.
و اگر از من بخواهی و سؤالم کنی بدهمت و برآورده کنم!!!
اگر بسویم بازآیی میپذیرمت!!!
شگفتا از تو ای فرزند آدم هنگامیکه متولد شدی در گوشت اذان گفتند بدون نماز؛ و هنگام مرگت نماز بر تو اقامه شد بدون اذان !!!
شگفتا بر تو ای فرزندآدم هنگام تولد ندانستی چه کسی تو را از شکم مادر خارج گردانید و هنگام مرگ ندانستی چه کسی تو را بر قبر وارد نمود!
شگفتا ای ابن آدم هنگام تولد غسل و نظافت شدی و هنگام مرگ نیز غسلت دادند و نظافتت کردند
بجاست که از صمیم قلب بگوئیم:
اشهدان لااله الاالله و اشهد ان محمدا رسول الله
نشر این پیام صدقه جاریه هست