فاطمه هدیه خدا به من و هرکسی ست که این متن را بخواند…
فاطمه قصه مادختر خیلی خوبی ست…ده ساله است اما حرفهایش مثل آدم بزرگهاست.
مادر فاطمه معلم است اما فاطمه تاکلاس اول بیشتر مدرسه نرفته وصبح ها از برادر کوچکش علی نگهداری میکند…
فاطمه خیلی خیلی مهربان است اما این را فقط از چشمهایش می شود فهمید چون لب و دهانش همیشه زیر یک ماسک ضخیم است…
فاطمه دوست دارد قرآن را خوب بخواند اما نفس نفس می زند و سینه اش درد می کند…
فاطمه در کوچه پس کوچه های قدیمی شهرمن زندگی می کند اما بجز خانه بابا عباسش جای دیگری نرفته…
فاطمه عاشق کلیپس هاو گیره های زیبای مو ست اما دوسالی ست موهایش ریخته و همیشه زیر روسری ست…
فاطمه با تمام نجابتش الگویی ست برای من که کمتر غر بزنم بهانه بگیرم و کمتر ناشکری کنم…
فاطمه هدیه خدا به من و توست…
راستی یادت نرود دعایش کنی … او دو سال و نیم است با بیماری سرطان خون دست و پنجه نرم میکند.
ب قلم سرکار خانم زهرا مزین