خواهرم گو که چرا رنگ برنگ آمده ای؟
مگر از عفت و آزرم به تنگ آمده ای؟
چه بدی دیدی از آیات خداوند رحیم
که تو با مذهب اسلام به جنگ آمده ای؟
این گناه علنی از تو مسلمان زشت است
تو خوش از اینکه به انظار ، قشنگ آمده ای؟
عصمت و دین جوانان همه بر باد دهی
ای که بی چادر و با مانتو تنگ آمده ای
خواهرم گو که چرا رنگ برنگ آمده ای؟
مگر از عفت و آزرم به تنگ آمده ای؟
چه بدی دیدی از آیات خداوند رحیم
که تو با مذهب اسلام به جنگ آمده ای؟
این گناه علنی از تو مسلمان زشت است
تو خوش از اینکه به انظار ، قشنگ آمده ای؟
عصمت و دین جوانان همه بر باد دهی
ای که بی چادر و با مانتو تنگ آمده ای
به کجا می روی از خیمه ی زهرا ، برگرد
که به راه گنه و فتنه و ننگ آمده ای
دل به دریای هوسها زده ای،غافل از این
طعمه ای هستی و در کام نهنگ آمده ای
تو چنان صیدی و صیاد هوس در پی توست
از چه در معرکه ی تیر و خدنگ آمده ای؟
صید صیاد شود ، کبک خرامنده ی مست
از چه در دام خطر مست و ملنگ آمده ای؟
چون که بودست حجابت،سپر تیر نگاه
پس چرا بی سپر ای غافل منگ آمده ای؟
بود تقوای تو زین مَهلَکه ها،پای گریز
از خطر چون بگریزی تو که لنگ آمده ای ؟
تو گلی هستی و گلچین هوس کرده کمین
شیشه ای هستی و در معرض سنگ آمده ای
برد گستاخی شهوت همه شیرینی عشق
نوش بودی تو چرا زهر و شرنگ آمده ای؟
رهبرت عشق و وفا بود و کنون نفس و هواست
در خطر گاه ، چه بی فکر و درنگ آمده ای
جای غفلت نبود، خواهر من قدر بدان
که در این دار فنا ، گوش به زنگ آمده ای