عاشورا
روي دستش پسرش رفت ولي قولش نه!
نيزه ها تاجگرش رفت ولي قولش نه!
اين چه خورشيد غريبي است كه باحال نزار
پاي جسم قمرش رفت ولي قولش نه!
باغباني است عجب! آنكه در دشت بلا
به خزاني ثمرش رفت ولي قولش نه!
شير مردي كه در آن واقعه هفتاد و دو بار
دست غم بركمرش رفت ولي قولش نه!
هر طرف مي نگري نام حسين است وحسين….
اي دمش گرم سرش رفت ولي قولش نه !
ای آن که غمت مسئله آموز من است
شور غم تو در دل پرسوز من است
روزی که حسین! بر تو من گریه کنم
سوگند به تو که بهترین روز من است . .