وسوسه شيطان
دیروز شیطان را دیدم.
در حوالی میدان بساطش را پهن كرده بود؛
فریب میفروخت.
مردم دورش جمع شده بودند،
هیاهو میكردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند.
توی بساطش همه چیز بود
غرور، حرص، دروغ و خیانت،تهمت، جاهطلبی و ..
هر كس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد.
بعضیها تكهای از قلبشان را میدادند .
و بعضی پارهای از روحشان را.
بعضیها ایمانشان را میدادند
و بعضی آزادگیشان را.
شیطان میخندید….!!!