غروب روز دلگیری دلم غرق پریشانی
هوا هم مثل چشمم سرخ بودو خیسو بارانی
منودلتنگیو غربت ,دلی غرق پریشانی
نمیدانستم از کی آمدم بیرون ,کجاهستم
نمیشد پیش این مردم نشستو دردو دل کرد
نمیشد قفل غمهارا شکستودردودل کرد.
که ناگه آمد از نزدیکیم آوای زیبای دل انگیزی
که گویی بند براین رشته های پاره میزد
توگویی که خدا از عرش
بهرهرکسی که گشته آواره میزد
و یا از بهر هربیچاره ای میزد
نمیدانستم از کی آمدم بیرون,کجاهستم
دلم پرغم,که ناگه دیدم آنجا را,
زبس که غرق غم بودم
نفهمیدم,چگونه نزدیک حرم بودم
ونزدیک اذان بود,وآوای دل انگیزی
که گویی حق از عرش بهر مردم بیچاره میزد
اذان بودو حــــرم نقاره میزد..
دلم طاقت نیاورد ,ایستاد نه…
به روی سنگ فرش صحن افتادم…
صدا دادم,سلام ای ضامن آهو
ببین بیچاره ام آقا,برس برداد من آقا
که من بیچاره ام آقا…
که ناگه یک کبوتر باصدای بالهای خود سکوتم را..
شکست…
کبوتر نازوسرمست,کناره حوض آن صحن حرم بنشست
کبوتر تشنه بودو آب میخورد
دل من بین سینه تاب میخورد
صدایش کردمو گفتم, کبوتر خوشبحالت
چه جایی میزنی پر خوشبحالت
دلم میخواست آقا مثل تو اینجا به من هم
لانه میداد ,
خودش بادست های مهربانش به من هم
دانه میداد,
دلم می خواست من هم مثل تو ,پرواز میکردم
به روی گنبد زردش پرم را باز میکردم
ویا با بالهایم پرچم سبز حرم رانازمیکردم
کبوتر دارم از تویک سوال؟؟؟
کبوتر راستی جایی جز این صحنو سرا رفتیی؟؟
اگر رفتی بگو که تاکجارفتی؟
چه میدانی که دردم چیست؟
اطلا تا به حالا توبه عمرت ..
کربلا رفتی…….
کبوتر از سرشب تاکنون در فکر آنجایم
اگرکه جان ندادم..چون که من هم پیش آقایم
کبوتر تویی که لانه ات,برعرش دنیاست
تویی که صاحبت فرزند زهراست
بروپیشش بگوآقاگدایت بی قرار است
از آن روزی که رفته کربلا
چشم انتظاراست
برو پیشش بگو آقا ,گدایت سخت اندرشور وشین است
برو پیشش بگو آقا گدایت سخت دلتنگ( حسین) است
سلام
شعر زيبا و با مفهومي بود
موفق باشيد
در پناه حق