پرنسس های چادری

حجابم را دوست دارم چون خدایـــــــــــــم را دوست دارم . . .
 خانه تماس  پرنسس های چادری

آمار

  • امروز: 45
  • دیروز: 45
  • 7 روز قبل: 899
  • 1 ماه قبل: 2527
  • کل بازدیدها: 90266
  • آقا جان
    ارسال شده در 4 مرداد 1399 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع
    آقا جان

    یا صاحب الزمان

    اقا صاحب الزمان دلنوشته امام زمانی عکس نوشت زیبا عکس نوشته تولیدی خودم نکاتی در مورد امام زمان(عج) 1 نظر »
    خواست خدا
    ارسال شده در 4 مرداد 1399 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع
    خواست خدا

    اگر او بخواهد حتما اتفاق خواهد افتاد…

    تصاویرتولیدی خدا خواست خدا عکس پروفایل خدا پروفایل خدا پروفایل زیبا 1 نظر »
    رفع اندوه
    ارسال شده در 4 مرداد 1399 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع
    رفع اندوه

    ای پروردگار

    هیچ اندوهی برطرف نشود

    مگر تو آن را از دل برانی

    فرازی از دعای هفتم صحیفه

    ،صحیفه خواست خدا دعای زیبا رفع غم و اندوه صحیفه سجادیه عکس نوشت زیبا عکس نوشته درد و دل عکس پروفایل 2 نظر »
    به قلم استادم
    ارسال شده در 3 مرداد 1399 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    خانه ای میسازیم سایه بانش یادت و ستونش ایمان جنس هر پنجره رو به حیاطش ز حیات با چراغ امید کوبه در اگر از پشت بکوبد پاییزهاکند سوز زمستان به دل شیشه ای خانه اگر پشت در گر که عرق ریز شود تابستان تا که این خانه پر از عطر دل انگیز تو هست سرمان گرم به توست دل ما نرم ز توست چهار فصل همه خانه بهار ما شکوفه زده ایم زیر چتر خورشید تو ربیعی به انام نضره الایامی تو که باشی به برم خانه محراب شود خانه حرم ما به عشق تو به هر خانه قرنطینه شدیم نه ز ترس کرونا همه تن گوش شدیم خبری در راه است کار دادی تو به دست دل ما عاقبت آنچه که دورش دیدند و 《نراه》 به 《قریب》جام لیلی شد و در سر افتاد همه مجنون شده ایم که اگر نیست به عالم میلش از چه بشکست سبوی همه ی دنیا را ما شنیدیم همه آدمیان زیر لب نام تو را میخوانند با پریشان حالی خطی از رد قدم های تو را میجویند همه این بار مصمم شده اند تا نبینند رخت تا صدای تو نپیچد به جهان عالم از درد فراق دور خود می پیچد
    کودکی را ماند که پدر گم کرده یا کلافی که شده سر در گم و حسابی گیج است ریه های زر و زور و قدرت همه از کار افتاد همچنان پیش رود می شود تسلیمت کم کمک میفهمند که به یک تب بند است
    حال هم روح زمین توی کماست
    باید از راه بیایی باید از راه بیایی تو شوی صبح و تنفس بدهی همه درمان از توست
    قلب بر میگردد مغز ها شسته شود و بشر جان گیرد تو کجایی آقا

    به قلم استاد به قلم خانم فاطمه زارع تصاویرتولیدی قلم استادم 2 نظر »
    به قلم استادم
    ارسال شده در 3 مرداد 1399 توسط دختری از قبیله آفتاب در بدون موضوع

    ابراهیم و موسی و عیسی (علیهم السلام), و جبرائیل و میکائیل و اسرافیل (علیهم الرحمه), پیامبرمان محمد (صلوات الله علیه) نیز همه در آنجا مأمنی داشته اند.اصلا انگار خدا می خواسته سند مالکیت مسجدالاقصی را به نام دلهای عاشق بزند. در هر عصر و زمانی, عاشق ترین ها در آن نماز گذاردند و سر به سجده ی معبود نهاده اند اما این عصر و زمان فرق دارد. مسجدالاقصی هست, عاشقان و بندگان دلداده هم هنوز هستند, اما برای مسجدالاقصایمان قفسی ساخته اند به سستی تار عنکبوت, قفسی که در همین روزها, تاروپود نداشته اش به هم می ریزد. مسجدالاقصایمان, این روزها دلش تنگ است. دلتنگ هیاهوی مردمانی که صف در صف و بازو در بازو, هم آوا با ملائک, ندای لااله اله الله سردهند, چشم انتظار مردمانی است که بهار قرآن را در سایه ی محکمش به سربَرَند و سر سفره ی صحن های بزرگش روزه شان را با دیدار یار افطار کنند. مسجدالاقصی, دلتنگ است, ما می آییم. به وعده ی صدق و جمیل رهبرمان می آییم, با عَلَمِ او هم می آييم, می آییم تا هرچه سنگ و سنگدل است از راه قدس برداریم و مَذاقِ مشت هاي گره کردیمان را به اُخوّت با برادران مسلمان حلاوت بخشیم. “قدس برای ماست”

    به قلم استاد تولیدی دلنوشته دلنوشته به قلم سرکار خانم زهرا مزین دلنوشته های دختر چادری 3 نظر »
    • 1
    • 2
    • ...
    • 3
    • ...
    • 4
    • 5
    • 6
    • ...
    • 7
    • ...
    • 8
    • 9
    • 10
    • 11
    • 12
    • ...
    • 172

    آخرین مطالب

    • یا مهدی
    • یا صاحب الزمان ادرکنی
    • عید غدیر مبارک
    • سکانس دوم
    • شرح خطبه غدیر۱
    • شرح خطبه غدیر
    • آیه تطهیر
    • داستانک
    • به قلم استادم
    • انا لله و انا الیه الراجعون...