خانه ای میسازیم سایه بانش یادت و ستونش ایمان جنس هر پنجره رو به حیاطش ز حیات با چراغ امید کوبه در اگر از پشت بکوبد پاییزهاکند سوز زمستان به دل شیشه ای خانه اگر پشت در گر که عرق ریز شود تابستان تا که این خانه پر از عطر دل انگیز تو هست سرمان گرم به توست دل ما نرم ز توست چهار فصل همه خانه بهار ما شکوفه زده ایم زیر چتر خورشید تو ربیعی به انام نضره الایامی تو که باشی به برم خانه محراب شود خانه حرم ما به عشق تو به هر خانه قرنطینه شدیم نه ز ترس کرونا همه تن گوش شدیم خبری در راه است کار دادی تو به دست دل ما عاقبت آنچه که دورش دیدند و 《نراه》 به 《قریب》جام لیلی شد و در سر افتاد همه مجنون شده ایم که اگر نیست به عالم میلش از چه بشکست سبوی همه ی دنیا را ما شنیدیم همه آدمیان زیر لب نام تو را میخوانند با پریشان حالی خطی از رد قدم های تو را میجویند همه این بار مصمم شده اند تا نبینند رخت تا صدای تو نپیچد به جهان عالم از درد فراق دور خود می پیچد
کودکی را ماند که پدر گم کرده یا کلافی که شده سر در گم و حسابی گیج است ریه های زر و زور و قدرت همه از کار افتاد همچنان پیش رود می شود تسلیمت کم کمک میفهمند که به یک تب بند است
حال هم روح زمین توی کماست
باید از راه بیایی باید از راه بیایی تو شوی صبح و تنفس بدهی همه درمان از توست
قلب بر میگردد مغز ها شسته شود و بشر جان گیرد تو کجایی آقا
به قلم استادم